۱۳۸۷ مهر ۷, یکشنبه

تاریخ اروپا

یونانیان

یونان باستان از صدها دولت ـ شهر مستقل تشکیل می شد. از قرن هشتم قبل از میلاد، یونانی ها ساخت شهرهای جدید در سراسر مدیترانه، را آغاز کردند این مستعمره های یونانی با

امپراتوری قدرتمند ایران در تماس بودند. در نتیجه تشنج بین یونان و ایرانی ها زیاد شده، و در سال 500 قبل از میلاد، یک جنگ بین آنها در گفت. در سال 479 قبل از میلاد ارتش متحد دولت ـ شهرهای یونان، ایران را شکست داد. باقیمانده های اکروپولیس، آتن امروزی را در بر می گبرد. آتن ثروتمندترین و بزرگترین ناحیه شهری یونان بود. شهروندان این شهر از یک دمکراسی ابتدایی (دولت مردمی) برخوردار بودندتا پیش از قرن پنجم قبل از میلاد، ناحیه شهری اسپارت بیشتر نواحی جنوب یونان را تحت کنترل داشت. این ناحیه را منطقه «پلویونی» می نامند. زندگی اسپارتی ها در جنگ می گذشت. همه شهروندان مذکرو بالغ ، اعضاء تمام وقت ارتش محسوب می شدند. زنها آموزشهای فیزیکی می دیدند تا بتوانند بچه های قوی و نیرومند به دنیا بیاورند. هنگامی که شهروندان اسپارتی مشغول پرداختن به امور جنگی بودند، غلامان (بردگان) روی زمین کشاورزی می کردند. اولین مسابقات المپیک، در شهر المپیا، در جنوب یونان برگزار می گردد. رومیان حکومت اولین امپراتور روم، آگوستوس در سال 27 قبل از میلاد آغاز شد. این حکومت شاهد آغاز پکس رومانا ، یا دوران ثبات سیاسی و شکوه و جلال فراوان که حدود 200 سال ادامه داشت، بود. در طول این دوره، امپراتور روم به مدیترانه و بخش اعظم اروپای غربی حکومت می کرد. امپراتوری به شکل کاملی سازماندهی شده بود و به خوبی اداره و کنترل می شد. یک شبکه از راهها سرزمین های امپراتوری را به پایتخت، رم، متصل می کرد. لژیون آموزش دیده روم از تمام نقاط بحرانی در طول مرزهایش دفاع می کرد. شهروندان رومی از یک قانون مشترک، فرهنگ مشترک و زبان مشترک، لاتین، بهره مند بودند. تا سال 450 میلادی رومیان باستان، انگلستان را ترک کرده بودند و به جای آنها تعداد زیادی از مردم شمال اروپا در آنجا اقامت داشتند. اقوامی که در آنجا سکونت داشتند متعلق به چهار قبیله، آنگل ها، یوت ها، فرزین ها و ساکسون ها بودند . این ساکنان، «آنگلوساکسون» نامیده شدند. قبرهای منطقه ساتن هو با یادداشتهای راهبانی مثل عالیجناب «بید»، اطلاعات مربوط به تاریخ آنها را بیان می کند. قرنها بعد، شاهان آنگلوساکسون مانند آلفردکبیر با مهاجمان وایکینگ جنگیدنددر دنیای رومی ها خیلی مهم بود که افراد سایو (شهروند رومی) باشند. ابتدا، مقام شهروند فقط به افرادی که دردرون شهرها زندگی می کردند، داده شد. در سال 89 قبل از میلاد، مقام شهروند به تمام ایتالیایی ها اعطا شد. تا پیش از 212 بعد از میلاد، مقام شهروند رومی به همه مردان آزاد که در محدوده امپراتوری روم زندگی می کردند، اعطا شد. مقام شهروندی به بردگان و زنها داده نمی شد. اروپای قرون وسطی تا قرن 13 میلادی، قلعه های متعلق به شوالیه ها بیش ازهر چیز دیگری در پهنه اروپا خود نمایی می کرد. شوالیه ها از زندگی مرفهی برخوردار بودند که با زندگی دهقانانی که روی زمینهای آنها کار می کردند، تفاوت زیادی داشت. شهرهایی در اطراف قلعه ها بوجود آمدند و توسعه یافتند. تجار برای تجارت از راههای صعب العبور سفر می کردند. زائران سفرهای طولانی را برای زیارت اماکن مقدس انجام می دادند. زندگی سخت بود، جنگ، قحطی و طاعون همراه جان مردم را تهدید می کرد در اواخر قرن پانزدهم میلادی ، آخرین بخش از قلمرو مسلمانان اسپانیایی گرانادا یا همان شهر قرناطه در اندلس ، به حکمرانان مسیحی آن دیار، فردیناند فرمانروای آراگون و ایزابلا فرمانروای کاستیل، می گردد. در همان سال، با حمایت مالی فردیناند و ایزابلا، کریستف کلمب از اقیانوس اطلس می گذرد و به جزایر هند غربی (در نزدیکی سواحل آمریکا) می رسد در اروپای قرون وسطی، کاری که مردم انجام می دادند، غذایی که می خوردند، لباسی که می پوشیدند و محلی که در آن زندگی می کردند، همگی بستگی به جایگاه اجتماعی آنها داشت. حدودا از تاریخ 800 تا 1050 میلادی به مدت سه قرن، جنگجویان وایکینگ با کشتی های دراز و براق خود، اروپا را به وحشت می انداختند. آنها از اسکاندیناوی برای جستجوی نقره، بردگان و زمین به دریا رفتند. بعضی ها به بریتانیا و فرانسه حمله می کردند، در حالی که دیگران روسیه و رودخانه های دوردست آسیا را مورد تاخت و تاز قرار می دادند. واکینگها کاشفان دلیر و شجاعی بودند. آنها با شجاعت از میان امواج خروشان اقیانوس اطلس عبور کرده، ایسلند و گروئنلند را کشف کردند و حتی به شمال آمریکا نیز قدم گذاشتند. اروپای فئودالی از حدود سال 800 تا 1300 میلادی، بیشتر مناطق اروپای غربی توسط سیستم فئودالی سازماندهی شده بود. پادشاه مالک همه زمین بود که به مناطقی به نام ملک اربابی تقسیم می شد و ارباب هر ملک، خراجگذار پادشاه محسوب می شد. او سوگند وفاداری یاد می کرد و متعهد می شد که برای حفاظت از اموال پادشاه، سربازانی (مردان جنگی) استخدام نماید. رعیت ها در روستاها زندگی می کردند. آنها سهمی از محصولات خود را به املاک شاه (خراجگذار شاه) می دادند پاپ یکی از قدرتمندترین حاکمان اروپایی فئودالی محسوب می شد. او رئیس کلیسای کاتولیک رومی بود که مقدار زیادی زمین، تحت مالکیت خود داشت. پاپ از همه پادشاهان انتظار داشت که از او اطاعت کنند. اما هنگامی که قدرت پادشاهان و امپراتورها زیادتر شد، سعی کردند که با کلیسا مبارزه کنند. جنگ انگلیس و فرانسه جنگ کمانداران انگلیسی در جنگ در سال 1346 م برمانداران فرانسوی غلبه کردند در سال 1337 م پادشاه انگلیس، ادوارد سوم، علیه پادشاه فرانسه، فیلیپ ششم، اعلام جنگ می کند. ادوارد معتقد بود که مالک حکومت فرانسه می باشد. محاصره های زیادی بوقوع پیوست و جنگهایی بزرگ رخ داد. البته در این درگیریهای 116 ساله، دوران طولانی صلح وجود داشت. ابتدا، انگلیسی ها در جنگهای کرسی، پواتیه و آژنکور پیروز شدند. سرانجام فرانسویها که از سخنان ژاندارک به هیجان آمده بودند، مهاجمان انگلیسی را در سال 1453 م عقب راندنددر ابتدا انگلیسی ها پیروزیهای فراوانی به دست آورند. در سال 1346م، آنها پیروزی مهمی در جنگ کرسی، در شمال فرانسه، به دست آوردند. کمانداران انگلیسی با استفاده از کمانهای بلند، سواره نظام فرانسه را نابود کردند. انگلیسی ها در سال 1355م حمله جدیدی را به رهبری وارث ادوارد سوم، ادوارد شاهزاده ولز (76-1336م)، آغاز کردند. ادوارد فرمانده بی رحم نظامی، به دلیل آنکه زره سیاه به تن می کرد به شاهزاده سیاه معروف شد. در سال 1356م در جنگ پواتیه، در مرکز فرانسه، شاهزاده سیاه پیروزی بزرگی به دست آورد. پادشاه فرانسه، ژان دوم (64- 1319م)، در این جنگ اسیر شد و برای آزاد یش درخواست 4 میلیون سکه طلا از فرانسه شد در طول سالهایی که فرانسه مشغول عقب راندن مهاجمان انگلیسی بود، جنگ بصورت پیوسته ادامه داشت. در سال 1453م، فقط بندر کاله، در شمال فرانسه، در دست انگلیس باقی مانده بود. بدینسان، جنگ صد ساله به پایان رسید. با این وجود، تا سال 1801م پادشاهان انگلستان کماکان خود را پادشاه انگلستان و فرانسه می نامیدند در سال 1095 م «پاپ اورین» دوم همه مسیحیان اروپایی را مجبور کرد تا علیه ترکان مسلمان قیام کنند و شهر اورشیلم (بیت المقدس فعلی) واقع در فلسطین را باز پس گیرند. در همان سال، سپاه بزرگی مهیا و رهسپار نخستین جنگ صلیبی گردید. تعداد زیادی از جنگجویان صلیبی در طول سفر خطرناک از اروپا تا خاورمیانه جان خود را از دست دادند.آنها که زنده ماندند در سال 1099 م بیت المقدس را تسخیر کردند. در بین سالهای 1099 تا 1250 م، شش جنگ صلیبی دیگر رخ داد ولی در هیچ یک از آنها صلیبیان موفقیتی به دست نیاورند. رنسانس دانش و هنر پیشرفتهای عظیمی در ایتالیای قرن پانزدهم و شانزدهم بوجود آوردند. این احیای فرهنگی به رنسانس (یعنی «نوزایی») مشهور شده است. دانشمندان، شعرا و فیلسوفانی ظهور کردند که با الهام از میراث اصیل رم و یونان با دیدگانی تازه تر به جهان می نگریستند. نقاشها به مطالعه آناتومی (علم تشریح) پرداختند و اعضای بدن انسان را به شیوه واقعگرایانه ای نقاشی می کردند. فرمانروایان ساختمانها و کارهای بزرگ هنری را سفارش دادند. این عقاید تازه بزودی در سراسر اروپا گسترش یافت. مطلوب «انسان عصر رنسانس» شخص درخشان و همه فن حریفی بود که در موضوعات فراوانی کارآزموده باشد. لئوناردوداوینچی و میکل آنژ مشهورترین آنان می باشند. دستاوردهایشان احترام آنان در جامعه را افزایش داد

اروپا در قرن 16 و 17 در طول قرون 16و 17 میلادی مردم عقاید سنتی را زیر سوال بردند. دانشمندانی همچون گالیله و اسحاق نیوتن روشهای جدید را توسعه داده و بر مبنای مشاهدات و تجارب خود به کشفیات فراوانی، دست یافتند. در بسیاری از شاخه های دانش از جمله فیزیک ، کالبد شناسی، نجوم، و ریاضیات پیشرفتهای بزرگی حاصل گردیددرس کالبد جان بانیستر، استاد کالبد شناسی مشهور انگلیسی، از جسد تشریح شده ای برای نشان دادن چگونگی عمل بدن انسان استفاده می کند. نیکولاس کوپرینک، ستاره شناس لهستانی، کتاب «گردش افلاک آسمانی» را منتشر می کند، او دراین کتاب عقاید جدید خود را مبنی بر گردش سیارات به دور خورشید، بر خلاف نظریه گردش سیارات به دور زمین، مطرح می کنددر قرن هفدهم دانشمندان متوجه این مساله شدند که زمین سیارات به دور خورشید حرکت می کنند. مدلهای مکانیکی منظومه شمسی برای نشان دادن این موضوع ساخته می شدند. این دستگاههای جهان نما به نام «ارری» مشهور شدند، زیرا اولین بار برای «ارل ارری» ساخته شد در چهاردهم جولای 1789 میلادی، جماعتی از گرسنگان به زندان «باستیل» در پاریس، حمله کردند. فقرای پاریس که سان کولوت نامیده می شدند، از سیاستهای لویی شانزدهم، پادشاه فرانسه، به خشم آمده بودند. لویی که با بحران مالی شدیدی دست به گریبان بود، از مجلس طبقات عمومی در خواست کرد تا مالیاتها را افزایش دهد. این امر، موجب بروز انقلاب فرانسه گردید و به مدت 10 سال این کشور دچار هرج و مرج شد. لویی شانزدهم در سال 1792 اعدام شد و سرانجام، در سال 1799، هنگامی که ژنرال ناپلئون بنا پارت به قدرت رسید، انقلاب پایان پذیرفت. انقلاب فرانسه همه برای یکیاین پوستر می گوید که جمهوری هرگز تجزیه نخواهد شد و خواستار «آزادی ، تساوی، برادری یا مرگ است.» در 1791، در سال پس از انقلاب فرانسه، حکومت دستگاه جدیدی را برای اعدام در ملاء عام به خدمت گرفت. این دستگاه که گیوتین نامیده می شود برای قطع سرانسان با سرعت و بدون درد، طراحی شده بود. اما بزودی تبدیل به سمبول خوفناک دوره وحشت گردید تغییرات بزرگی که در قرن هجدهم در انگلستان رخ داد به نام انقلاب صنعتی شناخته می شود. اختراعات جدیدی مثل ماشین بخار کالاها را سریعتر و ارزانتر از قبل تولید می کرد. در قرن نوزدهم گسترش صنعت به بقیه اروپا و سرزمین آمریکا رسید. راه آهن سرعت مسافرت را زیاد کرد. مردم زیادی در کارخانه ها کار و در شهرها زندگی می کردند. قرن نوزدهم در دهه های 1920 و 1930 م بسیاری از کشورهای اروپایی از دوموکراسی دست کشیدند. حزب نازی هیتلر در آلمان به قدرت می رسد و فاشیست های موسولینی بر ایتالیا حکومت می کنند. در ابتدا بریتانیا و فرانسه کوشیدند با این دیکتاتورهای جنگ طلب سازش کنند. آنها عاقبت در سال 1939 در برابر تهاجم هیتلر ایستادند و اروپا به جنگ جهانی دوم کشیده شد

جنگ جهانی اول زندگی در با دستور حمله، سربازان در بالای خندقهای خودظاهر می گردند تا شروع به پیشروی نمایند. در ماه اوت 1914 م جنگ عظیمی در اروپا بین آلمان، رهبر دول محور، و نیروهای متفقین به رهبری فرانسه و بریتانیا درگرفت. هیچ یک از دو طرف نتوانستند به پیروزی کامل دست یابند و جنگ تا چهار سال بطول انجامید. پیش از پیروزی متفقین در نوامبر 1918 حدود 10 میلیون نفر کشته شدند. وقتیکه در ماه اوت 1914 جنگ اعلام شد، میلیونها تن از مردم شادمان در خیابانهای شهرهای مهم اروپا شروع به رقص و پایکوبی نمودند. مردم تصمیم حاکمان خود برای رفتن به جنگ مورد حمایت قرار دادند. مردان جوان داوطلب برای جنگیدن، هجوم می آورند. با این وجود، صحنه های دهشت انگیز جنگ جهانی اول، نگرش مردم به جنگ را تغییر داد. یک نسل کامل از مردان جوان به خاک و خون کشیده شدند. جنگ جهانی اول، چهار امپراتوری را نابود ساخت، امپراتوری آلمان تاج و تخت را از دست داد و دولت جمهوری جایگزین آن شد. امپراتوریهای شکست خورده اتریش ـ مجارستان و عثمانی هر دو از هم گسیختند و امپراتوری روسیه نیز بدست انقلابی های بلشویک افتاد

جنگ جهانی دوم تهاجم به فرانسه سربازان آلمانی در ماه مه1940 م به فرانسه حمله کردند. در سپتامبر 1939 م، جنگ جهانی دوم در اروپا آغاز شد. دیکتاتور آلمان، آدولف هیتلر، می خواست تا رایش سوم به یک قدرت مطلقه در اروپا، تبدیل شود. در ابتدا تاکتیک حملات برق آسا موفقیت آمیز می نمود. اما پس از سال 1943م، قوای متفقین، متشکل از نیروهای ایجاد شده

گذری بر زندگی کوروش بزرگ

کوروش دوم ، معروف به کوروش بزرگ یا کورش کبیر ( 559-528 پیش از میلاد ) شاه ایران ، به‌خاطر بخشندگی‌، بزرگ منشی ، بنیان گذاشتن حقوق بشر ، پایه گذاری نخستین امپراطوری چند قومیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده ها و اسرا، احترام به عقاید و مذاهب مختلف، گسترش تمدن و... شناخته شده‌است. کوروش نخستین شاه ایران و بنیان‌گذار دوره‌ی شاهنشاهی ایرانیان می باشد. واژه کوروش یعنی "خورشیدوار". کور یعنی "خورشید" و وش یعنی "مانند". ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان ، که وی ممالک ایشان را تسخیر کرده بود ، ‌او را سرور و قانونگذار می نامیدند . یهود یان این پادشاه را به منزله ممسوح پروردگار محسوب می داشتند ،‌ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک می دانستند . درباره شخصیت ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از آن سخن به میان آمده ، بسیاری از بزرگان جهان ذوالقرنین قرآن فرزند نیک سرشت خداوند را کوروش هخامنشی میدانند و نصبت دادن آن را به اسکندر ملعون کاری ابله هانه میدانند . کوروش سرسلسله هخامنشی ، داریوش بزرگ ، خشایارشا ، اسکندر مقدونی گزینه هایی هستند که جهت پیدا شدن ذوالقرنین واقعی درباره آنها تحقیقاتی صورت گرفته ، اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی و تطبیق آن با آیات قرآن ، تورات ، و انجیل تنها کوروش بزرگ است که موجه ترین دلایل را برای احراز این لقب دارا می باشد. دوره جوانی

تبار کوروش از جانب پدرش به قوم آریایی پارس‌ می رسد که برای چند نسل بر انشان , در جنوب غربی ایران, حکومت کرده بودند. کوروش درباره خاندانش بر سفالینۀ استوانه شکلی محل حکومت آن‌ها را نقش کرده است. بنیاد‌گذار سلسلۀ هخامنشی, شاه هخامنش انشان بوده که در حدود 700 می‌زیسته است. پس از مرگ او, تسپس انشان به حکومت رسید. تسپس نیز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانش کوروش اول انشان و آریارمنس فارس در پادشاهی دنبال شد. سپس، پسران هر کدام, به ترتیب کمبوجیه اول انشان و آرسامس فارس, بعد از آن‌ها حکومت کردند. کمبوجیه اول با شاهدخت ماندانا دختر آژدهاک پادشاه قبیله ماد و دختر شاه آرینیس لیدیه, ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود. تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت , گزنفون , و کتزیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند, اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند, بیشتر شبیه افسانه می باشد. تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی سایکس , و حسن پیرنیا شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفته‌اند. بنا به نوشته هرودوت, آژدهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد] و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد. آژدهاک تعبیر خواب خویش را از مغ‌ ها پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژدهاک تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد, زیرا می ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این آژدهاک دختر خود را به کمبوجیه اول به زناشویی داد. ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاه ماد ، این بار هم از مغ ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندان فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. آژدهاک بمراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زاده‌ی دخترش را به یکی از بستگانش هارپاگ ، که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود, چون یکم کودک با او خوشایند است. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد, در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به یکی از چوپان‌های شاه به‌ نام میترادات (مهرداد) داد و از از خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمه‌ی ددان گردد. چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد, با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و بجای او, فرزند خود را که تازه زاییده و مرده بدنیا آمده بود, در جنگل رها سازد. میترادات شهامت این کار را نداشت, ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت. روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود, با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازی می کرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند. کوروش همبازیهای خود را به دسته‌های مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفه‌ای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند. پس از پایان ماجرای, فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور داده است وی را تنبیه کنند. پدرش او را نزد آژدهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کرده است. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد: "تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگترین مقام کشوری است, چنین کنی؟" کوروش پاسخ داد: "در این باره حق با من است, زیرا همه آن‌ها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد, من دستور تنبیه او را دادم, حال اگر شایسته مجازات می باشم, اختیار با توست." آژدهاک از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد, مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه می گذرد با سن این کودک برابری می کند. بنابراین آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد. سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسشهایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد: "این طفل فرزند من است و مادرش نیز زنده است." اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند. چوپان در زیر شکنجه وادار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای آژدهاک آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست. سپس آژدهاک دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید, موضوع را حدس زد و در برابر پرسش آژدهاک که از او پرسید: "با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کشتی؟" پاسخ داد: "پس از آن که طفل را به خانه بردم, تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم". کوروش در دربار کمبوجیه اول خو و اخلاق والای انسانی ایرانیها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آن‌ها را آموخت و با آموزش‌های سختی که سربازان پارس فرامی‌گرفتند پرورش یافت. دوره قدرت

هارپاگ بزرگان ماد را که از نخوت و شدت عمل شاهنشاه ناراضی بودند بر ضد آژدهاک شورانید و موفق شد, کوروش را وادار کند بر ضد پادشاه ماد لشکرکشی کند و او را شکست بدهد. با شکست امپراتوری ایرانی ماد بوسیله پارسها که کشور دست نشانده و تابع آن بود, پادشاهی ۳۵ ساله آژدهاک پادشاه ماد به انتها رسید, اما کوروش به آژدهاک آسیبی وارد نیاورد و او از را نزد خود نگه داشت. کوروش به این شیوه پادشاهی ماد و پارس را به دست گرفت و خود را پادشاه ایران اعلام نمود و اتحاد این دو تیره آریایی ایران را بنا کرد . کوروش پس از آنکه ماد و پارس را متحد کرد و خود را شاه ماد و پارس نامید ، در حالیکه بابل به او خیانت کرده بود ، خردمندانه از کرزوس ، شاه لیدی خواست تا حکومت او را به رسمیت بشناسد و در عوض کوروش نیز سلطنت او را بر لیدی قبول نماید . اما کرزوس در کمال کم خردی به جای قبول این پیشنهاد به فکر گسترش مرزهای کشور خود افتاد و به این خاطر با شتاب سپاهیانش را از رود هالسی ( قزل ایرماق امروزی در کشور ترکیه ) که مرز کشوری وی و ماد بود گذراند و کوروش هم با دیدن این حرکت خصمانه ، از همدان به سوی لیدی حرکت کرد و دژ سارد که آن را تسخیر ناپذیر می پنداشتند ، با صعود تعدادی از سربازان ایرانی از دیواره های آن سقوط کردو کرزوس، شاه لیدی به اسارت ایرانیان درآمد و کوروش مرز کشور خود را به دریای روم و همسایگی یونان یان رسانید . نکته قابل توجه رفتار کوروش پس از شکست کرزوس است . کوروش، شاه شکست خورده لیدی] را نکشت و تحقیر ننمود، بلکه تا پایان عمر تحت حمایت کوروش زندگی کرد و مردم سارد علی رغم آن که حدود سه ماه لشکریان کوروش را در شرایط جنگی و در حالت محاصره شهر خود معطل کرده بودند ، مشمول عفو شدند . پس از لیدی کوروش نواحی شرقی را یکی پس از دیگری زیر فرمان خود در آورد و به ترتیب گرگان (هیرکانی)، پارت ، هریو ( هرات )، رخج ، مرو ، بلخ ، زرنگیانا ( سیستان ) و سوگود (نواحی بین آمودریا و سیردریا ) و ثتگوش (شمال غربی هند ) را مطیع خود کرد . هدف اصلی کوروش از لشکر کشی به شرق تأ مین امنیت و تحکیم موقعیت بود و گرنه در سمت شرق ایران آن روزگار حکومتی که بتواند با کوروش به معارض بپردازد وجود نداشت . کوروش با زیر فرمان آوردن نواحی شرق ایران ، وسعت سرزمین های تحت تابعیت خود را دو برابر کرد . حال دیگر پادشاه بابِل از خیانت خود به کوروش و عهد شکنی در حق وی که در اوائل پیروزی او بر ماد انجام داده بود واقعاً پشیمان شده بود . البته ناگفته نماند که یکی از دلایل اصلی ترس « نابونید » پادشاه بابِل،‌ همانا شهرت کوروش به داشتن سجایای اخلاقی و محبوبیت او در نزد مردم بابِل از یک سو و نیز پیش بینی های پیامبران بنی اسرائیل درباره ازادی قوم یهود به دست کوروش از سوی دیگر بود. بابِل بدون مدافعه در 22 مهرماه سال 539 ق.م سقوط کرد و فقط محله شاهی چند روز مقاومت ورزیدند ، پادشاه محبوس گردیدو کوروش طبق عادت در کمال آزاد منشی با وی رفتار کرد و در سال بعد (538ق.م ) هنگامی که او در گذشت عزای ملی اعلام شد و خود کوروش در آن شرکت کرد . با فتح بابِل مستعمرات آن یعنی سوریه ، فلسطین و فنیقیه نیز سر تسلیم پیش نهادند و به حوزه حکومتی اضافه شدند رفتار کوروش پس از فتح بابل جایگاه خاصی بین باستان شناسان و حتی حقوقدانان دارد . او یهود یان را آزاد کرد و ضمن مسترد داشتن کلیه اموالی که بخت النصر (نبوکد نصر) پادشاه مقتدر بابِل در فتح اورشلیم از هیکل سلیمان به غنیمت گرفته بود ، کمک های بسیاری از نظر مالی و امکانات به آنا ن نمود تا بتوانند به اورشلیم بازگردند و دستور بازسازی هیکل سلیمان را صادر کرد و به همین خاطر در بین یهودیان به عنوان منجی معروف گشت که در تاریخ یهود و در تورات ثبت است.اسکندر پس از رسیدن به ایران و پارسه همگی را به آتش کشید و ویران نمود ولی پس از رفتن به آرامگاه کوروش بزرگ هرگونه صدمه زدن به آرامگاه کوروش را ممنوع نمود و به وصیت وی که در آنجا حک شده بود عمل کرد و آن را سالم گذاشت و رفت تا برای ایندگان باقی بماند . خود اسکندر که دشمن ایرانیان بود نیز کوروش را الگوی و رهبری بزرگ می پنداشت . به باور بسیاری از حقوق دانان کهن آمریکایی و انگلیسی کتاب کوروپدیا - کوروش بزرگ سرلوحه بنیان گذاران آزادی و دموکراسی غربی در جهان بوده است . در جهان امروز یونسکو کورش بزرگ - اسکندر مقدونی و سزار را سه ابر مرد جهان معرفی کرده اند . ولی به راستی موج تبلیغات گسترده غربیان برای سزار و اسکندر یونانی کجا و گمنامی کوروش بزرگ از آسیا که الگو و سرور اسکندر و سزار بوده است کجا ؟ اسکندری گویی اینکه از دیدگاه بزرگی و دانش جهانگشایی برترین روزگار خود بوده ولی فساد اخلاقی و زندگی آلوده اش بر همگان آشکار است . حال آنکه شخصی مانند کوروش بزرگ از همه لحاظ بر سزار و اسکندر برتری داشته است و نامش در قرآن به نام ذوالقرنین و در تورات به نام کوروش فرستاده خداوند آمده است ولی هرگز سخنی از او در ایران نشده است . تندیسی شایسته و بایسته این ابر مرد جهان در ایران وجود ندارد . فیلم و مستند جهانی شایسته وی ساخته نشده است . نامش برای آغاز سال آورده نشده است . فقط ملت ایران بودند که هنوز پس از هزاران سال از درگذشت وی در هنگام آغاز جشن ملی نوروز با سبدها و دسته های گل راهی آرامگاه ابدی وی در پاسارگاد می شوند تا ادای احترام کرده باشند و با منش - کردار و ایران دوستی او پیمانی دوباره بسته باشند . شادی روان پاک این ابر نیک منش جهان را از یزدان پاک خواستاریم . . .

تخت جمشید را چه کسی آفرید ؟

تخت جمشید را چه کسی آفرید ؟

تخت جمشید یا پرسپولیس، دومین اثر ایران در میراث جهانی است که هر ساله میزبان میلیون ها گردشگر از گوشه وکنار جهان است، اما آیا می دانید چه کسی این کاخ باشکوه را ساخته است در ادامه معرفی قابلیت های فرهنگی کشورمان و استقبال خوانندگان از زندگی و کتیبه کوروش کبیر، این بار نگاهی به فرآیند ساخت تخت جمشید داریم تخت جمشید کجاست؟ تخت جمشید در استان فارس روی صفحه ای بنا شده که بیش از صدوبیست و پنج هزار مترمربع وسعت دارد. این صفحه بر فراز صخره ای است که از سمت شرق پشت به کوه مهد (کوه رحمت) داده است و از شمال، جنوب و مغرب، درون جلگه مرودشت است و شکل آن را می توان یک چهارضلعی دانست که ابعاد تقریبی آن 455متر در جبهه غربی، 300متر در طرف شمالی، 430متر در سوی شرقی و 390متر در سمت جنوبی است کتیبه بزرگ داریوش بر دیوار جبهه جنوبی تخت، صریحا گواهی می دهد که در این مکان هیچ بنایی قبل از آن وجود نداشته است چرا تخت براساس خشت نوشته ها و سنگ نوشته های کشف شده در تخت جمشید، نام اصلی آن پارسه است.این نوشته ها که روی دیوار تچد و از زمان ساسانیان باقی مانده، در آن زمان اینجا را صد ستون می نامیدند.در یک مقطع زمانی اینجا تخت سلمان یا مسجد سلیمان نامیده شد که نام پیامبری است که در قرآن آمده و مورد احترام مسلمانان است پس از خلق شاهنامه توسط فردوسی، جمشید پادشاه اسطوره ای ایران باستان جانشین سلیمان شد و ایرانیان گفتند شاهی که در اینجا بر روی تخت ها روی دست افراد در سنگ نگاره ها نشان داده شده جمشید است و اینجا را تخت جمشید نامیدند. اروپاییان هم به این مکان پرسپولیس می گویند که به معنای «مرکز تمدن پارس» یا «شهر پارسیان» است.آیا داریوش، معمار تخت جمشید ساخت تخت جمشید که یکی از برترین بناهای تاریخی جهان است، در حدود دو هزار و پانصد سال پیش به دستور داریوش شروع و توسط جانشینان او ادامه یافت و تغییراتی در ساختمان اولیه آن داده شد براساس خشت نوشته های پیدا شده در آنجا، تمام کسانی که در تخت جمشید کار می کردند حقوق می گرفتند و در آن زمان بیمه بوده اند و جالب است که حتی زنان هم در ساخت تخت جمشید شرکت داشته اند ساخت تخت جمشید 50سال به طول انجامید و در طی این مدت معماران و هنرمندان از چهار گوشه ایران پهناور گرد آمدند تا با مصالح و فنون خاص خود، بنایی را بیافرینند که نه در آن زمان و نه هیچ زمان دیگر نمونه ای نداشته و ندارد.کوروش و تخت دوران هخامنشی، یکی از درخشان ترین دوره های تاریخی ایران و جهان است. کوروش، بنیانگذار سلسله هخامنشی بود که در تورات به عنوان نجات دهنده قوم یهود از یوغ اسارت بابلیان معرفی شده است. گزنفون، مورخ یونانی سده چهارم پیش از میلاد نیز او را فردی با درایت، بی ریا و اهل راستی که همگان را مجذوب خویش می ساخته، معرفی کرده است کوروش که در واقع شهریار قبایل پارس بود در سده ششم پیش از میلاد با هم پیمان ساختن اقوام آریایی تبار پارس و ماد و با هوشمندی خارق العاده ای توانست بزرگ ترین امپراتوری جهان آن روز را پایه گذاری کند.او که به سرسبزی و خرمی نیز عشق می ورزید، پاسارگاد را به عنوان پایتخت برگزید و آنجا را به صورت باغ شهری آباد و زیبا معروف به «پردیس» درآورد. پس از آن بود که واژه های «فردوس» در عربی و «پارادایس» در انگلیسی از این کلمه گرفته شد کوروش، پس از فتح بابل که اتفاقی بسیار مهم در زمان خود بود، اعلامیه ای منتشر کرد که مفاد آن امروزه به عنوان اولین منشور حقوق بشر مطرح است. پسر وی داریوش نیز زمانی که پس از او اقدام به ساخت تخت جمشید کرد بر اصول این اعلامیه پایبند ماند و جانشینان وی یعنی خشایارشاه و اردشیر اول که در ساخت تخت جمشید همکاری داشتند به احترام کوروش بر روی کتبیه ای، این منشور را در تخت جمشید نصب کردندعلت ساختن تخت شاهان هخامنشی به جای یک پایتخت، با چهار پایتخت حکومت می کردند که در طول سال در آنها اقامت داشتند. این پایتخت ها در چهار مرکز اصلی تمدن های باستانی آن روز بنا شده بودند: بابل در قلب تمدن بین النهرین، شوش مرکز تمدن عیلام، هگمتانه، در مرکز اصلی مادها و بالاخره پارسه یا تخت جمشید در قالب خاستگاه خود هخامنشیان، یعنی خطه پارس، که روزگاری غنی ترین شهر زیر آفتاب، به شمار می رفته است تخت جمشید برای هخامنشیان ارزش والایی داشت، چرا که به عنوان کانون برگزاری بزرگ ترین گردهمایی جهان آن روز برای برپایی مهم ترین مراسم آیینی و جشن هایشان محسوب می شده است. در این محل نمایندگان 28ساتراپی یا ایالات تابع امپراتوری از دورترین نقاط گیتی دور هم جمع می شدند تا در حضور پادشاه، بزرگ ترین اعیاد را هم چون نوروز جشن بگیرند روح اغماض، تسامح، دادگری و انسان دوستی در دولتی که به رسالت اخلاقی خود نیک آگاهی داشته و خود پرچمدار این آرمان ها بوده است، در معماری و هنر آن نیز به نمایش درآمده است. تخت جمشید، مظهر اقتدار و عظمت شاهنشاهی ایران بود و هنر آن اقوام و نژادهای گوناگون از لیبی، اتیوپی، مصر و هندوستان، از دانوب تا رود سند، قفقاز، آسیای میانه، دریاچه آرال و خلیج فارس همه را اطمینان می داد که صرف نظر از رنگ، نژاد، آیین و زبان، اعضاء برابر یک جامعه بزرگ هستند تخت جمشید، میراثی برای تمام امروزه ثبت جهانی میراث فرهنگی، بر این نکته تکیه دارد که این آثار نه فقط به یک ملت بلکه به تمام دنیا تعلق دارند.تخت جمشید یا پرسپولیس، در 4 آبان ماه 1358 با شماره 114 در فهرست میراث جهانی که در شهر قاهره مصر برگزار شد به ثبت جهانی رسید. پیش از آن نیز تخت جمشید در 24شهریور 1310 به ثبت آثار ملی در آمده بود.نگاهی به قسمت های مختلف تخت پلکان دو ردیف پلکان قرینه، ورودی اصلی به تخت جمشید را تشکیل می دهند. هر ردیف پلکان شامل یکصدویازده پله است و هر پله در حدود 7متر طول، 40سانتیمتر عرض و فقط 10سانتیمتر ارتفاع داردارتفاع کم پله ها برای راحتی بیشتر میهمانان عالی مقام و حرکت آرام و تشریفاتی آنان به سوی صفه برای شرکت در مراسم بارعام و میهمانی شاهانه در نظر گرفته شده بوددروازه ورود به مجموعه کاخ ها از راه دروازه ملل انجام می گرفت. پیکره سنگی دو گاو عظیم در ورودی، به میهمانان یادآوری می کرد که در آستانه ورود به قطب تمدن هخامنشی هستند در بالای جرزهای این دروازه کتیبه هایی به زبان های پارسی، عیلامی و بابلی وجود دارد که در آنها خشایارشاه پس از ستایش خداوند چنین می گوید: «این دروازه همه ملت ها را، من به خواست اهورا مزدا ساختم. بسا ساختمان های خوب دیگر در این پارسه برپا شد که من و پدرم برآوردیم. هر آن بنایی که زیبا می نماید، همه را به تایید اهورامزدا، ما ساختیم».بار عام شواهد باستان شناسی نشان می دهد که دو نقش زیبای بارعام شاهی که اکنون یکی در خزانه تخت جمشید و دیگری در موزه ملی ایران به نمایش گذاشته شده اند، در واقع قرینه همدیگر و متعلق به پلکان های شمالی و شرقی آپادانا بودند که به بهترین شیوه، آغاز بارعام شاهانه را به نمایش می گذارند نمایش تحویل سال یکی از نقوش حجاری شده، شیری قوی را نشان می دهد که گاوی را در حال بلعیدن است. به اعتقاد محققان این نقش نمایش تحویل سال نو است که به این شکل به نمایش درآمده است یافته های تخت جمشید در موزه لیدی ها، یکی از ثروتمندترین ساتراپ های دوره هخامنشی بودند که همیشه هدایای بسیار نفیسی را برای پیشکش به پادشاه خود به همراه می آوردند. بازوبندها و پارچه های نفیس از جمله این هدایا بوده اند که در کشفیات باستان شناسان و تخت جمشید به دست آمده است امروزه برخی از این بازوبندها در میان گنجینه ای به نام «گنجینه سیحون» در موزه بریتانیا قرار دارد و قطعاتی پارچه از کهن ترین بافته ها با نقوش هخامنشی که در یخچال های سیبری محفوظ مانده بودند، در مجموعه حیرت انگیز به نام «گنجینه پازیریک» در موزه آرمیتاژ سن پترزبورگ روسیه نگهداری می شوند کاخ سه دروازه با تالار پادشاهان هخامنشی از این کاخ احتمالا برای مشورت با نجیب زادگان پارسی و سایر مقامات بلندپایه کشوری و لشگری استفاده می کردند، به همین جهت به نام تالار شورا خوانده می شود کاخ اختصاصی کاخ تچد که هنوز بقایایی پس از 2500سال از آن باقی مانده، کاخ اختصاصی داریوش بوده است. جای جای این کاخ سنگ های صیقل زده شده و براق همانند آیینه نصب شده که نور ملایمی که از پنجره ها وارد می شده اند را انعکاس می داده اند.هدیش با 2250مترمربع وسعت، کاخ اختصاصی خشایارشاه بود، این کاخ روزگاری یکی از زیباترین کاخ های هخامنشی محسوب می شد ولی در حال حاضر کاملا تخریب شده است کاخ این کاخ بزرگ که در جنوب هدیش واقع شده است، محل زندگی ملکه و سایر بانوان سلطنتی بوده که قسمت غربی این کاخ بیش از 70سال پیش بازسازی شده و امروزه موزه تخت جمشید و بنیاد پژوهشی پارسه – پاسارگاد را در خود جای داده است برای بیان زیبا تخت جمشید واژه مناسبی نمی توان یافت، گویی معماری این کاخ هم چون سمفونی یک موسیقی است و تمام بخش ها با هم هماهنگ هستند، اما این زیبایی و هماهنگی پس از دو قرن در سال 330 قبل از میلاد توسط اسکندر مقدونی به آتش کشیده شد و تمام دارایی های آن به قول «پلوتارک» بر پشت 000/20قاطر و 000/5شتر به یغما رفت و چنین بود که نام تخت جمشید به همراه سازنده و ویران کننده اش به تاریخ پیوست.

اسکندر مقدونی

امپراتوری اسکندر چه وسعت داشت ؟ اسکندر کبیر، فقط 20 سال داشت که پادشاه دولت- شهر مقدونیه در یونان، شد. او تنها در مدت 13 سال، یک امپراتوری وسیع را که از مصر تا هند کشیده شده بود، بوجود آورد. اسکندر در جنگ بيهراس بود و سربازانش او را خدا می پنداشتند. هنگامی که او در سال 323 قبل از میلاد از دنیا رفت، او را در یک تابوت طلایی قرار دادند و در شهر مصری اسکندریه دفن کردند. اسکندر (356-323 قبل از میلاد) که شیفته شهرت بود، بزرگترین امپراتوری را که جهان باستان به خود دیده بود، بوجود آورد. اما هنگامی که فقط 32 سال داشت، بعد از ضیافتی مجلل، بیمار شد و از دنیا رفت. در حالیکه داستان فتوحات او در بسیاری از زبانها بازگو می شود، میراث اسکندر، مسیر دیگری را طی می کند فرهنگ اسکندر کبیر در زمان کودکی، بوسیله فیلسوف بزرگ یونانی، ارسطو (384-322 قبل از میلاد) آموزش می دید. او به فرهنگی که به ارث برده بود، افتخار می کرد و قصد داشت فرهنگ یونانی را در سراسر امپراتوری گسترش دهد. اسکندریه، شهری که در سال 332 قبل از میلاد، توسط اسکندر تاسیس شد، تحت حکومت بطالسه در مصر، پایتخت تمدن یونان باستان کشور گشایی اسکندر در جریان ساختن امپراتوری خود، نقشه سرزمینهای نا شناخته را به جهان غرب معرفی کرد. او بیش از 70 شهر تاسیس کرد و راههای تجا رتي جدیدی به وجود آورد. امپراتوری وسیع و جوان او بعد از مرگش پایدار نماند، چرا که اسکندر خود نیروی اصلی حفظ امپراتوری بود. با این حال ، کشور گشایی های او دانش تاریخ و جغرافیایی طبیعی را گسترش داد.اسکندر قصد داشت بهترین بخش فرهنگ یونانی را با بهترین بخش فرهنگ آسیایی در یکجا جمع کند. او برنامه ای برای استقرار آسیائیها در اروپا و اروپایی ها در آسیا داشت و سربازان خود را تشویق می کرد که با زنهای محلی (آسایی) ازدواج کنند. دو نفر از بهترین دوستانش با دختران پادشاه شکست خورده ، داریوش سوم (مرگ 330 قبل از میلاد) و 80 نفر از افسرانش با زنان اشراف با کتريازمين ازدواج کردند. تعداد 10000 نفر از سربازانی که با دختران محلی ازدواج کردند، به عنوان پاداش جهزیه فراوانی دریافت کردند. اسکندر خودش نیز دختر (پادشاه باکتریا افغانستان) رکسانا را به عقد خود . اسکندر کبیر در فتوحات خود سپاه خود را 19000 کیلومتر، از یونان تا شمال هند، رهبری کرد. مردان او همه ارتشهای سر راه خود ار شکست . 338 قبل از میلاد :در جنگ چایرونیا، فیلیپ مقدونی، پدر اسکندر، حاکم ارشد دولت شهرهای یونان شد. اسکندر جوان فرمانده سواره نظام فیلیپ 336 قبل از میلاد :بعد از مرگ پدر، اسکندر پادشاه مقدونیه می . 334 قبل از میلاد :در جنگ گرانیکوس (امروزه کوکاباس)، اسکندر اولین پیروزی خود را در عبور فاتحانه از آسیای صغیر، بدست می . 333 قبل از میلاد :اسکندر با ختري ها را در جنگ ایسوس، شکست می دهد. داریوش می گریزد و خانواده و گنجینه اش را پشت سر خود باقی می گذا . 332 قبل از میلاد :سپاه اسکندر با موفقیت شهر تایر(در لبنان) را محاصره کرده و از آنجا به طرف مصر می رود331 قبل از میلاد :در جنگ گواگاملا (در عراق)، داریوش نهایتاٌ شکست می خورد. وقتی سال بعد داریوش به دست یکی از بستگانش کشته می شود، اسکندر حاکم خاور میانه می شود . 330 قبل از میلاد :اسکندر شهر سلطنتی تخت جمشید را فتخ کرده و آنرا آتش می زند . 328 قبل از میلاد: بعد از محاصره موفقیت آمیز آکسیارت، پادشاه باختر (افغانستان امروزی)، در قلعه کوهستانی او، اسکندر دخترش، شاهدخت رکسانا، را به عقد خود در می آورد . 326 قبل از میلاد :در جنگ هایداسپس، در پنجاب هند، اسکندر شاهزاده هندی، پوروس، را شکست می دهد. جنگجویان فرسوده او از پیشروی در ناحیه بارانهای استوایی، خودداری می کنند و اسکندر هندوستان را ترک می . 323 قبل از میلاد :اسکندر در بابل از دنیا می رود. بطلیموس، سردار سابق او، جسدش را به مصر باز می گرداند و او را در یک تابوت طلایی در اسکندریه دفن می کند. وقتی اسکندر از دنیا رفت، سردار مورد اطمینان او، بطلیموس، حکومت مصر را به دست گرفت سلسله ای که او بنیاد نهاد تا زمان خود کشی کلئوپاترا در سال 30 قبل از میلاد،ادامه پیدا کرد. بطالسه به زبان یونانی صحبت کرده و خدایان یونانی را پرستش می کردند. اما آنها نیز مثل فراعنه قبل از خود، غالباٌ با خواهران خود ازدواج می کردند و خدایان مصر باستان را مورد احترام قرار می دادند. پایتخت آنها، اسکندریه یک شهر بزرگ با فرهنگ یونانی بود. اسکندر اسب خود، بوسفالوس، را بسیار مورد احترام قرار می دادگفته می شود که این اسب جنگی نیرومند فقط به صاحب سلطنتی خود سواری می داد. وقتی بوفالوس در جریان جنگ هایداسپس در ایالت پنجاب ( ایالتی در هند) کشته شد، اسکندر برای او مراسم تدفین سلطنتی برگزار کرد و به احترام بوسفالوس یک بنای یادبود بسیار زیبا ساخته شد. شهری در آن نزدیکی که هنوز وجود دارد، به نام بوسفالوس، نام گذاری اسکندریه یکی از شهرهای مصر است که در طرف غرب دلتای نیل مصر و در کرانه دریا و در شمال قاهره در 13 درجه و 120 دقیقه عرض شمالی و 27 درجه و 32 دقیقه طول شرقی واقع است . این شهر در سال 331 قبل از میلاد به امر اسکندر مقدونی بنا گردید بعدها جانشینان اسکندر(بطالسه)اسکندریه را پایتخت خود قرار دادند. اسکندریه قدیم دارای دو خیابان بود که یک خیابان از شمال به جنوب و دیگری از شرق به غرب امتداد داشت و شهر به این ترتیب به 4 قسمت تقسیم شده بود. بخشی را که توده مردم در آن می زیستند حوتیس منطقه ای را که مخصوص اعیان و اشراف بود در مشرق قرار داشت بروخیوم می گفتند در این قسمت معبدی بزرگ با کتابخانه و موزه ای عظیم ایجاد شده بود. پس از مرگ اسکندر روز به روز رونق اسکندریه افزوده و از رواج علم و تمدن در یونان کاسته شد در نتیجه اسکندریه مر کز علم و دانش و محل اقامت دانشمندان بزرگ گردید و این شهر مورد توجه دانش پژوهان جهان قرار گرفت. در این روزگار اسکندریه جمعیت فراوانی داشت. عده ای از بزرگترین نام آوران علم و ادب و فلسفه طب و صنعت از قبیل: اراتوستن اقلیدس هرون بقراط در این سرزمین به تحصیل و تدریس پرداخته اند. اما چون کار رومیان بالا گرفت بر اسکندریه لطمه های جبران ناپذیر وارد آمد در جنگ هایی که میان کلئوپاترا و رومیان در میان گرفت این شهر به ویرانه ای تبدیل شد کتابخانه عظیم آن و معابد و بناهای با شکوهش دچار حریق و ویرانی گشت دیگر اسکندریه رفته رفته راه انحطاط می پیمود تا اینکه مسیحت بروز و ظهور کرد و چون مسیحیان قدرتی به هم رسانیدند به اذیت و آزار دانشمندان پرداختند زیرا بزرگان علم را متهم به ارتداد می ساختند با این حال مشعل فروزان دانش در اسکندریه یکباره خاموش نشد به طوری که تا ظهور اسلام و حمله اعراب به اسکندریه و تصرف مصر باز نور علم در این شهر پرتو افشان بود. اما دیگر آخرین روزهای افتخار آمیز اسکندریه فرا رسیده بود بعد از اینکه این شهر مدتها در تصرف مسلمین بود به چنگ مسیحیان افتاد بعدها که جنگ های صلیبی در گرفت اسکندریه یکی از میدانهای تاخت و تاز مسلمین و مسیحیان بود. اسکندریه اگر چه رونق علمی خود را از دست داده بود با این حال از لحاظ تجاری اهمیت داشت و با کشف دماغه امید نیک رشته فعالیت اقتصادی اسکندریه گسیخته شد و رفته رفته به صورت شهر کوچکی درآ مد اما با حفر کانال سويس دوباره رو به پیشرفت نهاد و ماثر دینی و دنیوی هر چه بخواهی دارد ظاهر و باطن آن بدیع و لطیف است. ون وهری یکتا می درخشد و چون دختری دوشیزه در زیورهای خود جلوه می کند. جمالش مغرب را روشنایی بخشیده است و به سبب موقعیت خود که در وسط شرق و غرب واقع شده جامع محاسن هر دو است دروازه های اسکندریه 4 دروازه دارد: دروازه سدره که بر سر راه مغرب است و دروازه های رشید و باب البحر و باب الخضر این دروازه آخر فقط روزهای جمعه گشوده می شود و مردم برای زیارت اهل قبور از آن دروازه بیرون می روند. ا ع: 9:16 و آن شهر معروفی است که در مصر تحتانی ما بین بحر متوسط و بحر مریوتیس دوازده میل به شعبه مغربی رود نیل مانده واقع است و آن را اسکندر در 332 قبل از مسیح بنا کرده اسم خود را بدان نهاده مهاجرین یهودی و یونانی را در آن جا مسکن داد و مسقط الراس اپلس نیز همان جا بود ا ع 024:18 و این شهر به زودی به سوی خوشبختی و اقبال ترقی کرده ومرکز تجارت مشرق و مغرب گردید. ا ع: 6:27 11:28 به طوری که تا مدت زمانی در عظمت و دولت بعد از روم اسم آن شهر معروف بود. محیط این شهر در قدیم الایام تخمیناً 16 میل و صاحب 700000 نفوس بود که تخمیناً نصف ایشان غلام بودند و آن را دو کوچه بسیار عالی بود یکی از آنها از نزدیک دریا از وسط شهر گذشته به دروازه کنوپس منتهی می شد و عرضش تخمیناً به 600 ذرع می رسید و منظر نیکویی برای اهالی شهر می بود زانرو که از شمار کشتی هایی را که از بحر ماریوتس وارد بندر می شدند می دیدند؛ و بحر ماریوتس با بحر متوسط به واسطه دو بوغاز اتصال داشت و کوچه فوق تقاطع می نمود و از این تقاطع چهار سویی تشکیل یافته محیط آن تخمیناً نیم فرسخ بوده و روبروی شهر مناره بر جزیره فاروس بنا شده بود که یکی از 7 عجایب دنیا محسوب بود و چون اسکندر جهان را بدرود گفت وی را بدین شهر تازه آورده دفن نمودند از آن پس ملوک بطالسه که بر مصر سلطنت می داشتند اسکندریه را پایتخت خود ساخته در مدن سلطنت آن سه شاهزاده که نخست به این اسم معروف شدند اسکندریه به اعلا درجه جلال ترقی نمود و فیلسوفان معروف از مشرق و یونان و روم در این جا برای تعلیم فراهم شدند و اشخاص معروفی که در تمام علوم آن عصر مهارت داشتند در این جا یافت می شدند تا ملی سطر که اول سلاطین فوق بود موزه ای در این شهر برپا کرد که کتابخانه آن دارای 700000 جلد کتاب بود و علاوه بر این اعمال عالیه دیگر نیز به جا آورد که در اینجا متعرض آن نمی شویم. محل تولد کلمتتوس و اریجن نیز در این جا بوده و چون کلیوپترا در سال 26 قبل از مسیح از جهان درگذشت رومانیان اسکندریه را به تصرف در آوردند و از آن پس در 640 میلادی در خلافت عمر ابن الخطاب اعراب بر آن دست یافته کتابخانه را سوزاندند. اما اسکندریه حالیه فقط مشتمل 8 یک مکان شهر سابق است و معبدهای عالیه و مزین آن به مساجد پست و کلیساهای محقر تبدیل گشته و در جای عمارات عالیه خانه های محقر و بد ساخت بنا شده است ليکن دراین اوان تجارتگاه عظیم گشته ترقی بسیار . و بسیاری از کوچه های قدیم این شهر به طوری تنگ است که اهالی حصیرها را از بامی به بام دیگر می کشند و بدین طور خود را از اثر تابش آفتاب سوزان محفوظ می دارند و عدد نفوس از ترک و عرب و قبط و یهود و ارمنی به 240000 می رسد برخی از اهالی در این شهر دفترخانه ها دارند و متاع های اروپا را با متاع های شرقی مبادله می منار بر روی تپه مرتفعی ساخته شده و تا شهر یک فرسنگ فاصله دارد این فاصله عبارت است از امتداد خشکی به طوری که سه طرف آن را دریا فرا گرفته و پیشرفت آب تا پای دیوار باروی شهر ادامه یافته بنابراین منار فقط از راه شهر با خشکی مرتبط است. از غرائب اسکندریه ستون مرمری مهیبی است که خارج شهر قرار دارد و عمودالسواری خوانده می شود این ستون در میان انبوهی از درختان خرما واقع شده و ارتفاع آن در وسط نخلیات به خوبی مشخص است. سواری قطعه سنگی است که با مهارت تمام تراش خورده و صاف شده و آن را بر روی پایه های سنگی چارگوشی که به شکل دکه های بزرگی می باشد کار گذاشته اند و معلوم نیست که چگونه آن جا قرار گرفته و یا چه کسی آن را بنیاد گذارده است.

۱۳۸۷ شهریور ۱۵, جمعه

یهود در روزگار هخامنشیان

نخستین روایت تاریخی از حضور قوم یهود در عرصه جغرافیایی ایران زمین به سال‌های 741 تا 749 یا 732 پیش از میلاد باز می‌گردد که حدود 60.000 اسیر بنی‌اسرائیل که در حمله پادشاه آشور به اسارت درآمده بودند به گیلعاد (جلعاد) دماوند کوچانده شدند شواهد باستان‌شناختی که در گیلیارد دماوند به چشم می‌خورد و گورستان قدیمی آن تاییدی مجدد بر تاریخ حضور قوم یهود در ایران پیش از شکل‌گیری نخستین امپراطوری جهانی، امپراطوری هخامنشی است. آن چه مسلم است در تمام این دوره تا ظهور کوروش هخامنشی همراه با ادیان باستانی ایرانی، دین این اسرای کوچیده در نواحی شمالی ایران شناخته شده بود. همچنین روایت‌های تاریخی و احترام کوروش، شاه هخامنشی به این قوم حاکی از آن است که وی نسبت به آنان و آئین یهود شناخت وافی و کافی را داشته است. اگر پهنه جغرافیایی ایران زمین را در روزگار روی کار آمدن دولت هخامنشی از رشته کوه‌های هندوکش در شرق، تا بیابان‌های ترکستان و کوه‌های قفقاز در شمال، تا مدیترانه و بالکان و لیبی در غرب، و تا عربستان و حبشه در جنوب گسترده بدانیم، در جنوب غربی این محدوده تاریخی، بر پایه اسناد و کتیبه‌ها اولین امپراطوری جهانی شکل گرفت. آن چه طی سالیان دراز تاریخی بر این ناحیه حساس جغرافیای گذشته لاجرم مردمانی را ساخته است که با وجود اختلاط‌های نژادی، فرهنگی، زبانی و دینی توانسته‌اند شاکله‌ای را پدید آورند که همزیستی تحت نام «ایران» را میسر ساخته است. این محدوده به دلیل موقعیت اجتماعی خود، الگوی توزیع منابع طبیعی خویش و بافت جمعیتی و زبانی‌اش، در طول تاریخ، تنش‌های بسیاری را از سر گذرانده، با این حال هویت تقریبا گویایی از ایرانی بودن را در خود حفظ کرده است. خود این نکته که جامعه ایرانی در بیست و پنج قرن گذشته دست کم با چهار نسل‌کشی عمده مقدونیان، تازیان، ترکان و مغولان روبرو بوده است و دست کم پنج پیکره تمدنی متمایز هلنی، مسیحی - رومی، اسلامی، یاسایی و مدرن را به شکل انتخابی و خاص در خود جذب کرده است، به قدر کافی شگفت‌انگیز است. ما هیچ تمدن دیگری را نمی‌شناسیم که با تداوم و چنین گسترشی، در برابر تنش‌های متعدد از پا درنیامده باشد. تنیدگی عنصر یهودی در فرهنگ ایرانی امری است که از نگاه تیزبین مورخان دور نمانده و اختلاط در فرهنگ زرتشتی و یهودی در پاره‌ای موارد غیرقابل تصور است. مری بویس معتقد است که این دو آیین علاوه بر خصلت «پیامی جهانی و برای همه ملل و اقوام بودن»، کیشی کاملا قومی بودند و بر یکدیگر تأثیر می‌گذاشتند. شاید بهترین اثر برای بررسی‌ همانندی‌های این دو کیش کتاب «عِزرا» باشد و این پررنگی شباهت‌ها ناشی از حضور تاریخی «نِحِمیا» نماینده «اردشیر اول» به فرمانداری اورشلیم است. (444 ق. م) وی پیش از آن که به فرمانداری اورشلیم برسد شربت‌دار اردشیر بوده و قطعا کسی که به این جایگاه در دربار می‌رسیده ملزم به رعایت آداب زرتشتی نیز بوده است. از این مرحله که بگذریم بنیان‌گذار دولت هخامنشی و توجهات وی به قوم یهود حایز اهمیت است. وی که در تمامی فتوحات خود با عنوان منجی از سوی ملل فتح شده سروری می‌یافت به تسامحی مبتنی بر احترام برای خدایگان دیگر قلمروهای امپراطوری‌اش اقدام می‌نمود. این اقدام وی، سبب شد تا کتاب «عهد عتیق» وی را مسیح خطاب نماید. در کتاب معروف گزنفون، شاگرد سقراط و معاصر افلاطون که به نام «سیرو پدی» یا تربیت کوروش نوشته شده است؛ کوروش به عنوان یک پادشاه آرمانی و تجسم خردمندی و فرزانگی و دادگری راستین که یونانیان می‌باید از او الگو بگیرند، مجسم شده است. در کتاب دیگری از وی به نام «آتاباسیس» یا بازگشت ده هزار یونانی، از قانون پارسی و قانون‌مداری جامعه ایرانی در روزگاران نخستین هخامنشی سخن رفته است. در یسنا یکی از کتب زرتشتی، تمامی ادیان ستایش می‌شود: «آموزگاران کیش، ..... کشورهایی که پیش از این بوده‌اند و پس از این خواهند بود می‌ستائیم». کوروش کسی است که خدا در کتاب مقدس یهودیان او را شاهین و فرستاده خود و مأمور گسترش دادگری در جهان خوانده است. اشاره اشعیای پیامبر بر مادها، ظهور شخص کوروش است. کوروش در تورات چنین معرفی می‌شود: «کوروش پادشاه فارس چنین می‌فرماید: خدای خالق آسمان‌ها همه کشورهای زمین را به من داده و مرا امر فرموده است که خانه‌ای برای وی در اورشلیم که در یهودا است بنا نمائیم. در جای دیگر کتاب مقدس، خداوند می‌گوید : «من درباره کوروش می‌گویم او شبان من است و تمامی مسرت مرا به اتمام خواهد رسانید. این اوست که شهر ما را بنا کرده، اسرایم را آزاد خواهد کرد اما نه به قیمت و نه برای هدیه». کوروش در فرمان خود خدای قوم یهود را خدای حقیقی خوانده و یادآوری می‌کند که این خدای حقیقی وی را امر کرده است که خانه‌ای برای او در بیت‌المقدس بسازد. این امر چنان سبب‌ شادی یهودیان بابل شد که نمونه‌هایی از این شادی را در کتاب مقدس می‌توان یافت: «آن گاه دهان ما از خنده پر شد و زبان ما از نغمه‌سرایی، آنگاه در میان امت‌ها گفتند که خداوند کارهای بزرگی برای آنها انجام داده است». اذعان صریح کوروش در کتاب مقدس مبنی بر مأموریت الهی‌اش در خصوص بنای خانه برای یهودا در اورشلیم حاکی از شکل‌گیری مفهوم مسیح و منجی بودن برای وی است. توجه به گرایش‌های منجی‌طلبانه دین زرتشت در راستای خلق سوشیانس، این بار مسیح در دین یهود در قالب کوروش ظهور می‌یابد. یهوه از کوروش به عنوان عهد قوم و نور امت‌ها یاد می‌کند و او را به عدالت فرا می‌خواند. آزادی قوم یهود توسط کوروش همراه با دستور وی مبنی بر ساخت خانه خدا و تهیه مواد ساختمانی آن بود. وی به «میترِدات» خزانه‌دار خود دستور داد تا همه اشیاء زینتی و ظرف‌های گرانبهای طلا و نقره خانه خدا را که بخت‌النصر از اورشلیم به بابل آورده بود، از هر کجا بود گرد آورد و آنها را به شِشبَصَر Shesh bazzar بسپارد. ادوار بعدی تاریخ هخامنشی نیز مشحون از تنیدگی فرهنگی – سیاسی میان ایرانیان و یهودیان است. اگر چه منابع مصری و یونانی سرشار از دشمنی با کمبوجیه پادشاه و جانشین کوروش هستند اسناد کشف شده از یهودیان مصر که بر کاغذهای حصیری آرامی نگاشته شده حاکی از آن است اگر چه وی تمامی معابد خدایان مصری را خراب کرد معترض پرستگاه یهودیان نشد. یهودیه در زمان داریوش اول علاوه بر تقدسی که دوباره کسب نموده بود سرزمین حائلی بود که جلوی آشوب‌گری مصریان را می‌گرفت. داریوش تلاش داشت به حفظ و آبادانی تمامی قلمروی خود کوشا باشد و بی‌شک نبض فرهنگی این آبادانی، اورشلیم بود. در زمان داریوش بیشتر یهودیان بابل به شوش و تخت‌جمشید و همدان روی آوردند و به ویژه در فارس بیشترین تعداد یهودیان سکنی گزیدند. در اصفهان نیز تعدادی دیگر مقیم شدند که از نژاد یهودا و از آوارگان بابل هستند. داریوش پس از رازگشایی توطئه‌ای که علیه خزانه‌دار خود دانیال یهودی صورت گرفته بود در فرمانی که بر همه ملت‌ها و به همه زبان‌ها نگاشته شد یهودیان را در پرستش خدای توانا آزاد گذاشته و برای آسایش و امنیت آنان نیز فرمانی صادر نمود. خشایارشا پسر داریوش که به نام اَحشوِروُش (Axashverosh) در کتاب مقدس یاد شده است توجه خاصی به یهودیان از خود نشان داد. در دوران وی یهودیان آزادی فراوانی داشتند و گاه نیز سرپرستی امور دولتی به آنان سپرده می‌شد، خصوصا شهر شوش محل زندگی عده کثیری از آنان بود. داستان معروف استر و خشایارشا هم در همین ایام رخ داده است. دست‌درازی وزیر هخامنشی به یهودیان و حکم وی مبنی بر قتل‌عام آنان با تدبیر مردخای یهودی و استر ملکه یهودی شاه ناکام ماند. به نظر می‌رسد پادشاه در نابود و ناکام گذاشتن توطئه هامان فراتر از یک دستور حکومتی عمل نمود و دست یهودیان را در مقابله با گروه هامانیان باز گذاشت. در باب هشتم کتاب استر آمده است: «آنگاه اخشوروش پادشاه به استر ملکه و مردخای یهودی فرمود اینک خانه هامان را به استر بخشیدم و او را به سبب دست‌درازی بر یهودیان به دار کشیدند. و شما آن چه را که در نظرتان پسند آید به اسم پادشاه به یهودیان بنویسید و آن را به مهر پادشاه مختوم سازید. زیرا هر چه به اسم پادشاه نوشته شود و به مهر وی مختوم گردد کسی نمی‌تواند آن را تبدیل کند». این دستور شاه به جد نشان می‌دهد که تا چه پایه جایگاه این قوم نزد پادشاه روشن بوده و نمی‌توان داستان را تنها یک معاشقه ساده میان شخص شاه و استر ملکه دانست زیرا نگاشتن نامه‌ای به اسم شاه و مهر کردن آن خارج از یک داستان عاشقانه است که گاه تلاش می‌شود به آن وجهه تاریخی بدهند. پس از مرگ خشایارشا ملکه مادر «آمستریس» همه کاره امور بود و اردشیر اول تقریبا نقشی ایفا نمی‌نمود. این زن که خود را رقیب استر می‌دید اجازه نداد نفوذ سابق آنان در دربار باقی بماند و ناگزیر یهودیان شوش که تحت حمایت خاندان استر و مردخای بودند به همدان، پایتخت دیگر هخامنشی کوچیدند. در دوران داریوش دوم کار بازسازی خانه خدا در اورشلیم که در زمان اردشیر ناتمام مانده بود به پایان رسید (424-404 ق.م). بیشترین درصد جمعیت قوم یهود در این عهد به چشم می‌خورد که نزدیک به سه قرن از ورود اسرای اسرائیل و 163سال از آمدن اسرای یهود به ایران می‌گذشت و همه در ایران با آسودگی و آرامش زندگی می‌کردند. یهودیان مصر که سرسپرده و وفادار به دولت ایران بودند در پی سفر شهربان مصر به ایران مورد تجاوز مصریان واقع شدند و عبادتگاه‌هایشان نابود شد. همین امر سبب شد که علاوه بر تلاش داریوش دوم مبنی بر بازسازی خانه خدا بنا بر حکم کوروش، از خزانه‌های شاهی به آنان کمک شود. او دستور داد تا یاغیان و کسانی که در امر بازسازی خانه خدا سنگ‌اندازی می‌کنند مجازات شوند. پس از داریوش دوم پسرش اردشیر تلاش نمود تا بزرگان یهود را به دربار خویش فرا خواند. عِزرا دانشمند و قانون‌دان یهودی و نیز نِحِمیا دوستدار «سرزمین اسرائیل» و سیاست‌مدار بزرگ یهودی دو بنیان‌گذار وحدت قومی یهود در دربار وی تلاش نمودند وضع سیاسی و اجتماعی یهودیان را دگرگون سازند. در این دوره کوچ بزرگ یهودیان به امر پادشاه و با حمایت عزرا و نحمیا به اسرائیل صورت پذیرفت و اندیشه قوم یهود و ملت اسرائیل تقویت شد. اردشیر دستور داد که این مهاجران مورد حمایت قرار گیرند و تعدادی جواهرات و ظروف شاهنشاهی را به اورشلیم فرستاد. در بخشی از کتاب عزرا باب هفتم آمده است: «از جانب اَرتَحشَشتا» شاهنشاه به عزرای کاهن و کاتب کامل شریعت خدای آسمان اما بعد فرمانی از من صادر شد که هر کدام از قوم اسرائیل و کاهنان و لاویان ایشان که در سلطنت من هستند و به رفتن همراه تو به اورشلیم راضی باشند بروند- چون تو از جانب پادشاه و هفت مشیرانش فرستاده شده‌ای تا درباره یهودا و اورشلیم بر وفق شریعت خدایت که در دست توست تفحص نمایی و نقره و طلایی را که پادشاه و مشیرانش برای خدای اسرائیل که مسکن او در اورشلیم می‌باشد بذل کرده‌اند ببری. «.... و اما چیزهایی دیگر که برای خانه خدایت لازم باشد، هر چه برای تو اتفاق افتد که بدهی آن را از خزانه پادشاه بده». دوران اردشیر دوم رشد احساس ملی – دینی یهود، بازیابی عنصر یهود و برپایی و اجرای سنن یهودی است. ادبیات عبرانی در همین زمان با همت عزرا و نحمیا جمع‌آوری شد و وی مدارسی در جهت گسترش زبان عبری بنا نمود. گردآوری کتب بنی‌اسرائیل و عهد عتیق در زمان همین پادشاه و حمایت‌های مادی و معنوی از یهودیان صورت گرفت. نحمیا عضو دربار ایران و مرد ثروتمندی بود که در پیشبرد سنن یهودی تمام توان خویش را به کار برد. پیدایش طبقه سوفرها و عهد سوفریم «دوره دانشمندان و نویسندگان» به دستور و حمایت اردشیر دوم و تلاش‌های عزرا شکل گرفت و غالب مورخان یهود معتقدند که در دوره سوفریم بسیاری از عقاید ایرانیان در باور یهودیان راه یافته و همانگونه نوشته و نگاهداری شد. و در نگهداری کتب یهودی، دربار ایران این نویسندگان را مورد حمایت قرار داد. با حمله اسکندر، شهر صور قتل‌عام شد و در زمان جنگ با سوریه از یهودیان خواست، تسلیم شوند اما آن‌ها نپذیرفتند ما حمله سخت وی به یهودیه سبب شد آن‌ها تسلیم و باج‌گزار اسکندر شوند. حمله اسکندر سرآغاز سرگردانی و فشارهای مجدد بر قوم یهود شد.

يعقوب ليث صفار، زبان پارسی را رسمی كرد

«يعقوب ليث صفار» نخستين کسی بود كه زبان پارسی را ۲۰۰سال پس از ورود اسلام به ايران‌، به عنوان زبان رسمی ايران اعلام كرد و پس از آن ديگر کسی حق نداشت در دربار او به زبانی غير از پارسی سخن بگويددكتر «محسن ابوالقاسمی» در كتاب «تاريخ زبان فارسی» آورده است: «.... در سال 254 هجری، يعقوب ليث صفار، دولت مستقل ايران را در شهر زرنج سيستان تاسيس كرد و زبان فارسی دری را زبان رسمی كرد كه اين رسميت تا كنون ادامه دارد. در منابع كهن نيز از اين رويداد نام برده شده است. نويسنده «تاريخ سيستان» چنين روايت كرده است: «يعقوب فرا رسيد و بعضی از خوارج كه مانده بودند ايشان را بكشت و مال‌های ايشان بر‌گرفت. پس شعرا او را شعر گفتندي به تازی: قد اكرم الله اهل المصر و البلد بملك يعقوب ذی الافضال و العدد. چون اين شعر بر‌خواندند او عالم نبود، در نيافت، محمد‌بن و صيف حاضر بود و دبير رسايل او بود و بدان روزگار نامه پارسی نبود، پس يعقوب گفت: "چيزی كه من اندر نيابم چرا بايد گفت؟" محمد وصيف پس شعر پارسی گفتن گرفت و اول شعر پارسی اندر عجم او گفت فارسی، يا فارسی دري یعنی رسمی، دنباله پارسی ميانه زردشتی است. تا عهد يعقوب ليث، زبان رسمی ايران يا حكومت‌های ايران، زبان عربی بود. يعقوب در سال 254 هجری قمری زبان پارسی را رسمی كرد و زبان رسمی ايرانی است. پس از يعقوب هم سامانيان و آل بويه اين زبان را گسترش دادند و از نابودی آن جلوگيری كردند، دولت سامانی به رواج زبان فارسی علاقه مند بود و دولت غزنوي، فارسی را در هندوستان رايج كرد. زبان فارسی در دربار مغولی هند، زبان رسمی بود. رواج فارسی در هند سبب شد زبانی به وجود آيد به نام اردو كه زبان رسمی دولت پاكستان شد و به الفبایی كه از الفبای فارسی گرفته شده، نوشته می شود. زبانی كه در هند، آن را هندوستانی می نامند و به الفبایی كه از الفبای سنسكريت گرفته شده، نوشته می شود، با اردو يك منشأ دارد. سلجوقيان زبان فارسی را در آسيای كوچك رايج كردند. در دولت عثمانی زبان فارسی رايج بود. برخی از سلاطين عثمانی چون محمد فاتح و سليم اول به فارسی شعر سروده اند.اما تسلط استعمار بر كشورهای شرق سبب شد كه از رواج فارسی كاسته شود

دستاوردهاى تمدن هخامنشى

تمدنى که هخامنشى‌ها به وجود آوردند، دستاوردهاى مهمى براى ايرانيان و ملت‌هاى ديگر داشت. در اين‌جا به چند نمونه از آن‌ها اشاره مى‌کنيم. درباره‌ى اين تمدن و دستاوردهاى آن در مقاله‌هاى تکميلى بيش‌تر خواهيد خواند. نخستين پيمان‌نامه‌ى حقوق بشر در سال 1878 ميلادى استوانه‌اى از گل پخته از خرابه‌هاى بابل به دست آمد که فرمان‌هاى کوروش بزرگ درباره آزادى اسيران و آزار نرساندن به مردمان شهرهاى فتح شده به خط و زبان بابلى روى آن نوشته شده بود. اين استوانه به عنوان نخستين اعلاميه‌ى حقوق بشر در موزه بريتانيا، در انگلستان، نگهدارى مى‌شود. قديمى‌ترين فرش جهان باستان شناسان شوروى سابق هنگام حفارى زير يخ‌هاى منطقه پازيريک در مرز مغولستان ، فرشى به طول دو متر و عرض يک متر و نيم کشف کردند که نقش هاى مرسوم در کتيبه هاى هخامنشى در آن ديده مى شود. اين فرش را ، که نشان‌دهنده پيشرفت هنر و فن نساجى و فرش بافى در دوران هخامنشى است، سکاها از ايران غارت کرده و به جنوب روسيه برده بودند. نخستين پست جهان به دستور داريوش بزرگ جاده معروف به جاده‌ى شاهى براى آسان کردن ارتباط بيت 25 ايالت امپراتورى بزرگ هخامنشى بين شوش و سارد احداث شد. اين جاده ،که شرق و غرب امپراتورى را به هم پيوند مى زد، 2500 کيلومتر طول و 111 ايستگاه(چاپارخانه) داشت. در هر ايستگاه چابک سواران ماهر بر گرده‌ى اسب‌ها‌ى تندرو در انتظار رسيدن پيک شاهى بودند تا بى‌درنگ پيام را بگيرند و به چاپارخانه بعدى برسانند. به نوشته هرودوت، مورخ يونانى، چاپارها اين مسير را طى ده روز مى‌پيمودند. چکيده معمارى جهان ساختمان تخت جمشيد به دستور داريوش بزرگ آغاز شد و پادشاهان بعدى هر کدام قسمتى به آن افزودند. در ساختمان اين بنا از کار بى‌مزد بردگان استفاده نشد. مزد کارگران و مهندسانى که از سراسر جهان براى ساختن اين بنا دعوت شده بودند، در لوح‌هاى کشف شده از تخت جمشيد نوشته شده است. اين بنا نشانه عظمت و پيشرفت فنى و هنرى هخامنشيان است. مختصر و مفيد • مادها اسب هاى زيبا و خوش اندامى پرورش مى‌دادند و به يونانى ها مى‌فروختند. يونجه، که خوراک اسب و جانوران اهلى ديگر بود، در زمان داريوش بزرگ از ايران به اروپا برده شد. • به اسب در زبان عربى فَرَس گفته مى شود که به معناي" از فارس آمده" است و مشخص مى‌کند اسب مشهور عربى، ريشه‌ى ايرانى دارد. • مادها باغ هاى باصفايى در اطراف دره الوند ايجاد کرده بودند که به زبان پارسى باستان به آنها پر ديس مى‌گفتند. اين وازه به زبان يونانى راه يافت و به صورت پارادايز درآمد که به معناى بهشت است. • ارابه هاى مرگبار هخامنشى در محل محور چرخ خود دو تيغه داس مانند داشتند که هنگام جولان دادن ارابه‌رانان در ميدان کارزار، پيکر سربازان دشمن را قطعه قطعه مى‌کردند. • بانکدارى مهم ترين نوآورى اقتصادى ايرانيان بود. بانکدارى به صورت صندوق امانات و دادن وام آغاز شد و به تدريج به پشتوانه طرح‌هاى بزرگى مانند حفر قنات‌هاى طولانى تبديل شد. • هلو از طريق ايران به روم و از آن جا به سراسر اروپا برده شد. در فرهنگ انگليسى وازه Pech به عنوان هلو آمده است که از وازه‌ى Persia به معناى فارس گرفته شده است. • در بيشتر نوشته هايى که از دوران هخامنشى برجاى مانده است، ايرانيان از دو صفت دروغگويى و قرض کردن منع شده اند. ايرانيان دروغ را بدترين گناه مى دانستند و به اين جهت از قرض گرفتن واهمه داشتند که مبادا به خاطر بدهکارى دروغ بگويند. • آريوبرزَن سردار شجاع ايرانى و سربازان دليرش در محل بند فارس، در کوه‌‌کيلويه، به پيشواز سپاهيان اسکندر رفتند و تا آخرين قطره خون با آنان جنگيدند و در راه ميهن جان باختند. مهم ترين رويدادهاى ايران باستان حدود 1000-1100 پيش از ميلاد، چادرنشينان آريايى، نياکان مادها و پارسيان، به سوى ايران سرازير شدند. حدود 885 پيش از ميلاد، آشوريان به سرعت بر بيشتر خاور نزديک مسلط شدند. 625 پيش از ميلاد، هوخشتره بر تخت ما د جلوس کرد و به ساماندهى ارتش مشغول شد. 612 پيش از ميلاد، مادها به کمک بابلى ها پايتخت آشور را فتح کردند. 599 پيش از ميلاد، کوروش دوم، کوروش کبير، به دنيا آمد. 558 پيش از ميلاد، کوروش کبير پادشاه پارس شد. 550 پيش از ميلاد، کوروش بر امپراتورى ماد مسلط شد. 546 پيش از ميلاد، کوروش پايتخت ليدى، سارد، را فتح کرد. 539 پيش از ميلاد، ارتش کوروش بابل را تسخير کرد. 525 پيش از ميلاد، کمبوجيه دوم، فرزند کوروش، مصر را جزو قلمرو ايران کرد. 522 پيش از ميلاد، فردى ادعا مى‌کند پسر کوچک کوروش است، پسرى که پيش‌تر کمبوجيه او را کشته بود. به زودى کمبوجيه با وضع مشکوک کشته مى‌شود. پس از مدتى، نجيب‌زادگان ايرانى، غاصب را به قتل مى‌رسانند و داريوش را به پادشاهى بر مى‌گزينند. 512 پيش از ميلاد، داريوش از تنگه بُسفُر عبور کرد و به اروپا وارد شد. 490 پيش از ميلاد، سپاه ايران در دشت ماراتون از آتنى ها شکست خورد. 480 پيش از ميلاد، خشايارشاه بر تنگه داردانل پل زد و آتن را فتح کرد. 334 پيش از ميلاد، اسکندر از تنگه داردانل عبور مى کند و به ايران يورش مى‌برد