هر آنچه از نوشته ها و کتابهای کهن باقی مانده بعد از حمله اعراب و باقی مانده از آتش سوزیهای کتابخانه ها بوسیله آنها بر می آید ، چنین گزارش میکند:
مادر کوروش ماندانا فرزند پادشاه ماد آستیا ک ( فرزندهوخشتره ) همسر کمبوجیه پادشاه پارس بود .
شبی پدر ماندانا (پدر بزرگ کوروش) در خواب می بیند که از شکم دخترش درخت تاکی ( درخت انگور ) میروید و همه حهان را در بر میگیرد. آستیاک با ناراحتی از خواب بیدار میشود و از خوابگزاران تعبیر آن طلب میکند. باو میگویند از دختر تو و کمبوجیه فرزند پسری بدنیا خواهد آمد که سرزمین تو را نیز تصاحب خواهد کرد.
آستیاک بر آشفته دستور میدهد دخترش را از همدان بیآورند و او را بصورت یک زندانی نگاهداری میکند تا بروزیکه فرزند ماندانا بنام کورش بدنیا میآید. آستیاک اورا بدست یکی از نزدیکانش بنام هارپاک میسپارد تا او را از بین ببرد و به ماندانا گفته میشود که فرزندش مرده بدنیا آمده . و اما هارپاک کوروش را بدست یکی از چوپانان خود بنام مهرداد که پارسی بود می سپارد تا اورا از بین ببرد. همسر مهرداد در همین زمان پسری مرده بدنیا آورده بود . مهرداد لباسهای کورش را بتن فرزند مرده خود میکند و او را بنزد آستیاک میبرد و بدین ترتیب کوروش از مرگ حتمی نجات میآید ودر نزد مهرداد بزرگ میشود. در نوشته ها آمده کوروش بعلت هوش و درایتی که همیشه از خود نشان میداد در میان بچه ها منزلتی دیگر داشت و همیشه او را بعنوان سرکرده انتخاب میکردند . در یکی از روزها در اثنای بازی یکی از زیر دستانش از دستور او سرپیچی میکند . کورش دستور میدهد او را که فرزند یکی از نجیب زادگان دربار بود تنبیه نمایند. بچه ائیکه تنبیه شده بود بنزد پدر رفته و جریان تنبیه شدنش را بوسیله یک پارسی بیان میکند.
آن بزرگ بنزد پادشاه( آستیاک ) رفته و ماجرای تنبیه شدن فرزندش را با او در میان میگذارد .
گویند آستیاک فرمان میدهد که کورش را بیآورند ، پادشاه از او میپرسد با چه جراتی این بچه نجیب زاده را تنبیه کرده ای .
کورش با گستاخی و همان متانت بسی والای همیشگی خود جواب میدهد . چون او از دستور من سرپیچی کرده بود و این نه آنست که طبق قوانین دربار کسی که از دستور ما فوق خود سرپیچی کند باید تنبیه شود . پادشاه از گفتار او در شگفت میشود و با خود میاندیشد که این بچه پارسی ساده نمی تواند باشد که از چنین گستاخی برخوردار باشد، ولی وقتی بطور دقیق به چهره کوچک و جذاب کورش دقیق میشود بخود میلرزد، چونکه چهره خود و خانواده و دخترش را در او می بیند. پس با تهدید ازمهرداد راستی جریان را جویا میشود وبدین ترتیب به حقیقت پی میبرد. پس پادشاه بار دیگر خوابگزاران را طلب میکند و از آنها کسب تکلیف میکند ، آنها باو اطمینان میدهند که خواب او تعبیر شده او میبایستی شاه شود و الان می بینید که او شاه شده ولی شاه کودکان، پس از آن پدر بزرگ آسوده خاطر میشود . بدین ترتیب بار دیگر کورش از خطر مرگ نجات پیدا کرده و بنزد پدر و مادرش به همدان فرستاده میشود .
آستیاک در 35 سال حکومت خود یکی از پر قدرت ترین پادشاهان ماد بود . وی همیشه بر آن بود که بیک صورتی خود را به آسیا صغیر برساند ولی بعلت اینکه پدرش با کشور لیدی قرداد صلحی بسته بود نمی توانست، بهمین جهت سعی بر آن گذارد و سپاهیان خود را به بین النهرین و سوریه فرستاد و سرحدات متصرفات خود را به خلیج فارس رسانید و هم مرز پارسیان شد.
او با قدرت اشراف زادگان که در زمان پدرش در دربار داشتند مخالف بود ولی بجای آن به مغ ها و روحانیون میدان میداد و این خود سبب آن شده بود که در میان ارتشش و سردگانش مخالفان زیادی پیدا کند. در این میان یکی از سرکردگانش بنام کارپاگا با شاه ایران کورش دوم نوه آستیاک تماسهائی میگیرد و این خود سبب آن میشود که آستیاک بهانه ائی بدست میآورد و به پارس لشگرکشی می نماید.
در همین میان عده زیادی از لشگریانش که از جوانمردی و بزرگی کورش که شهره آفاق شده بود از آستیاک جدا شده و به سپاهان کورش میپیوندند ود رنبرد سختی که بین این دو دست میدهد مادها شکست میخورند و آستیاک کشته میشود و باین ترتیب سلسله هخامنشی جانشین مادها میشود
چنانکه گذشت امپراطوری هخامنشی با تدبیر کورش بزرگ و با یکی شدن دو قوم بزرگ آریائی،
پارس و ماد بزرگترین امپرطوری جهان را بوجود می آورد .
گرچه نام کورش بزرگ همیشه ببزرگی شناخته شده بود البته نه بخاطر کشور گشایش بلکه از نقطه نظر کنترل و هدایت امپراطوری و رسیدگی بیسابقه بکارهای مردم زیر فرمانش و کشورهای شکست خورده و افراد مغلوب ، و این خود سبب پیروزیهای بی حد او در آسیای صغیرشد . او ارتشش را بسوی مرزهای شرقی هدایت کرد . پارتها و هرسینیا که جزو تصرفات مادها بود بتصرف در آورد . او بعد از تصرف آرخوزیا و مارگیا و باختریا متوجه غرب گردید . بعد از آن متوجه سرزمین بابل و مصر شد، زیرا که مردم آن دیار در زیر ظلم و ستم پادشاهان و حکام آن زمان رنح میبردند . با تصرف بابل توانست قوم یهود که بیش از 40000 تن بودندو سالها در اسارت و مورد ظلم وجور بابلیان بودند آزادی نماید و آنها را به سرزمین خودشان فلسطین بفرستد . این گامی بود که او در راه بشردوستی و صلح و صفا برای بشر به ارمغان آورد و وزش نسیم تازه بود از شرق بوسیله کوروش بخاطر آنکه اوبرای حقوق بشر احترام خاصی قائل بودو نقشه و تدابیر او بود که امپراطوران بعدی و حتی سلسله های بعد از هخامنشی تمام نقشه های کشوری و مملکتداری خود را ازروی کارهای او بطور حتم الگو گرفتند. یهودیان باو نام شبان و فرستاده خدا و یونانیان باو قانونگذار لغب داده اند.
او برای جلوگیری تاخت و تاز قبایل و همسایگان تجاوزکار در کشور استهکامات مختلفی بنا کرد و کشورپهناورش را به استانها تبدیل و هر قسمت را به یک ساتراپ یا استاندار داد وبرای جلوگیری از ظلم و ستم آنها بر مردم مقررات مهمی را بوجود آورد و برای خبر داشتن از اقصاء نقاط کشور اولین پست و پستخانه را بنام چاپار را بوجود آورد.او قبل از مرگش پایتخت امپراطوری بزرگش را در محلی بنام پاسارگاد بنا نهاد.
در اثر تجاوزاتی که بوسیله قبائل نیمه صحرانشین ماساژتها یکی از تیره های سکایی در طرف دیگر رود اُراکس بودند و مرزهای شمال شرقی ایران را مورد تجاوز قرار داده بودند مجبور به جنگ با آنها شد . در آغاز کار پیشرفتهائی هم نمود ولی ملکه تومیریی با وعده صلح و کنار گذاردن جنگ او را به داخل سرحدات خود میکشد درجنگی سختی که بین دو سپاه در میگیرد کوروش بزرگ شدیدا زخمی میشود که در اثر جراحات وارده بعد از سه روز بدرود حیات میگوید ودنیائی را از وجود خود بی بهره میگذارد .
جسد او را داریوش بزرگ به پاسارگارد آورد ودر محلی بنام مشهد مرغاب بخاک سپرد .
۱۳۸۷ اردیبهشت ۸, یکشنبه
ایران پیش از آریائیها
ایران پیش از آریائیها
سرزمينى که اکنون به نام ايران مشهور است، بخشى از سرزمين پهناورى است که خاستگاه نخستين تمدنها بوده و ساليان دراز پيشرو ديگر تمدنهايى بوده است که در جاهاى ديگر جهان پديد آمده بودند. بيشتر مردم ايران، سرزمينشان را با پيشينهى تمدنى 2500 ساله مىشناسند، حال آنکه پيشينهى تمدنى اين سرزمين دستکم به 10 هزار سال پيش مىرسد و تاريخ 2500 ساله فقط به تاريخ امپراتورىهاى بزرگ ايرانى باز مىگردد.
سرزمين ايران با پايان گرفتن دورهى باران در 10 تا 15 هزار سال پيش از ميلاد و آغاز عصر خشکى، کمکم براى زندگى انسان مناسب شد و تکاپوى انسان پيش از تاريخ در آن آغاز شد. آثار برجاى مانده از چنين انسانهايى را در سال 1949 ميلادى در غار تنگ پبده( Pabda )، در کوههاى بختيارى در شمالشرقى شوشتر پيدا کردند. سپس در هزارهى پنجم پيش از ميلاد، که با پسروى آب و بارور شدن دشتهاى ايران همراه بود، نخستين سکونتگاههاى بشرى در دشت سيلک، نزديک کاشان، ساخته شدند.
حدود چهار هزار سال بعد، يعنى در آغاز هزارهى نخست پيش از ميلاد، مردمانى آريايىنام از شمال آسيا و از راه قفقاز و ماوراءالنهر به سرزمينى سرازير شدند که به ياد آنها، ايران نام گرفته است. آنها طى چند قرن در حکم مردمان اصلى سرزمينى درآمدند که پيشتر از وجود مردمانى متمدن بهرهمند بود .به بيان باستانشناس بزرگ فرانسوى، گريشمن، " آنها با زن و بچه و گله وارد شدند و بيشترشان همراه گروه سواران خود، وارد خدمت اميران محلى گرديدند. آنان مردمانى بودند که از راه شمشير و به عنوان سرباز مزدور ] مزدبگير [ زندگى مىکردند. ايشان سربازانى را تشکيل دادند که مىبايست يک روز جانشين همان اميرانى شوند که خود در خدمت ايشان بودند."(گيرشمن رومن، ايران از آغاز تا اسلام، ترجمهى محمد معين، انتشارات معين، چاپ اول 1383، صفحهي90)
البته، برخى تاريخشناسان بر اين باورند که آريايىها از ديرينترين ساکنان سرزمين ايران هستند و نظريهى کوچ آريايىها را نادرست مىدانند. براى مثال، جهانشاه درخشانى با برسى آب و هواى جهان و بررسىهاى ديگرى مانند بررسى متنها کهن ايرانى و بررسىهاى زبانشناختى، چنين نتيجهگيرى کرده است که دستکم بخشى از بوميان آريايى در دوران يخبندان در جنوب ايران و در بستر خليج فارس زندگى مىکردهاند که البته امروزه پر از آب شده است. به نظر او گرم شدن هوا و پيشروى آب در خليج فارس اين مردمان را ناگزير کرد به سوى شمال، که آب و هواى خنکترى داشت، کوچ کنند؛ البته، در آغاز به ميانرودان و فلسطين که نسبت به فلات ايران گرمتر بودند. به نظر درخشانى، به همين دليل نام شهرى مانند "اريحا(با پيشينهاى ده هزار ساله) در فلسطين و نام رودهاى دجله و فرات و بسيارى از نامهاى جغرافيايى ميانرودان تنها با زبان آريايىها مفهوم پيدا مىکنند.( دانشنامهى کاشان، بخش سوم از کتاب سوم، صفحهى 89 و 90)
به هر حال، در اينجا بنا نداريم به اختلاف نظر تاريخشناسان بپردازيم، بلکه براى آغاز شناختمان از ايرانى فراتر از 2500 سال، چکيدهى پژوهشها و نظرهاى رومن گريشمن را دربارهى دوران پيش از آريايىها از کتاب وى با نام ايران از آغاز تا اسلام، مىآوريم.
انسان غار
1. بررسىهاى زمينشناختى نشان داده است در دورانى که بخش زيادى از خاک اروپا را تودههاى يخ پوشانده بود، فلات ايران دورهى باران را پشت سر مىگذاشت؛ دورهاى که طى آن حتى درههايى را که بر بلندىها قرار داشتند، آب فراگرفته بود.
2. بين 10 تا 15 هزار سال پيش از ميلاد، کمکم دورهى خشکى آغاز شد و درپى نظم پيدا کردن جريان رودخانهها، نهشتههاى رسوبى در بستر آنها برجاى ماند و قطعهزمينهايى را به وجود آوردند که بهزودى سر از آب بيرون زدند.
3. در اين دوران، انسان پيش از تاريخ از در غارها يا پناهگاههاى سنگى، که سقف آنها را با شاخ و برگ درختان ساخته بود، زندگى مىکرد و با ابزارهاى سنگى به شکار جانوران مىپرداخت. آثار آن انسانها را، از جمله چکش سنگى و تبرى که به چوبدستى شکافدار وصل مىشد، در غار تنگپبده در کوههاى بختيارى پيدا کردهاند.(گريشمن و همکاران، 1949)
4. انسان آن دوران نوعى ظرف سفالى ناهموار را، که بهطور ناقص پخته بود، نيز به کار مىبرد. اين ظرفها را زنان مىساختند و کار ديگر آنها، نگهبانى از آتش و گردآورى ريشههاى خوردنى و ميوههاى وحشى بود. به نظر مىرسد مشاهدهى چگونگى رشد گياهان در طبيعت، او را به سوى آغاز کردن کشاورزى در زمينهاى رسوبى رهنمون شد.
هزارهى پنجم پيش از ميلاد
5. خشک شدن روزافزون درهها و کوچکشدن درياچههاى بزرگ و افزايش نهشتههاى رودخانه، زمينهاى باردهى را فراهم کرد و سرانجام در حدود هزارهى پنجم پيش از ميلاد، شرايط براى شکلگيرى نخستين تمدن بشرى در دشت سيلک، نزديک کاشان، فراهم شد. انسان اين دوران همچنان شکارچى بود، اما کشاورزى گسترش يافته و ذخيره کردن آذوغه نيز معمول شده بود.
6. در اين زمان نخستين پيشرفت در فن کوزهگرى رخ داد و آن پيدايش ظرفهاى نقشدار بود؛ کاسههاى ناهموارى که روى آنها خطهاى افقى و عمودى کشيده شده بود. اين شيوهى نقش زدن برداشتى از شيوهى سبد سازى است، زيرا هنوز چيزى از آن زمان نگذشته بود که انسان سبدهايى را به جاى ظرف به کار مىبرد که روى آنها را با گل رس اندود و در آفتاب خشک کرده بودند. نخستين دوکها نخريسى، از جنس گلپخته يا سنگ و داس و تبر سنگى و صيقلى شده، از آثار به جاى مانده از آن مردمان است.
7. در پايان هزارهى پنجم پيش از ميلاد، انسان مس را شناخت و با چکشکارى سنگ آن، چيزهايى از آن مىساخت، زيرا او هنوز با ذوب کردن فلز آشنا نبود. مردو زن اين دوره به آرايش کردن گرايش داشتند. آنها حلقهى انگشتر و دستبند را از صدفهاى بزرگ و کوچک مىساختند و خالکوبى يا دستکم بزک کردن هم معمول بود و مواد آن را به کمک دسته هاون کوچکى در هاون ظريفى نرم مىکردند.
8. ذوق هنرى در کندهکارى روى استخوان جلوهگر است. بدون شک، زيباترين قطعهاى که تا کنون کشف شده، دستهى چاقويى است که انسان اين دوران را نشان مىدهد؛ در حالى که شبکلاهى بر سر نهاده و لنگى با کمربند به دور کمر بسته است. اين يکى از ديرينترين تصويرهايى است که از انسان خاور نزديک شناخته شده است
9. مرده را به شيوهى درهم پيچيدهاى در کف اتاق دفن مىکردند. اين نزديکى مردگان، زندگان را از نياز به تهيهى هديه براى آنها، معاف مىکرد، زيرا روح فقيد مىتوانست در خوراک خانواده شرکت کند. انسان از ديرباز بر اين باور بود که پس از مرگ به همان صورت که روى زمين زندگى کرده است، خواهد زيست. در غارى تبرى از سنگ صيقلى کنار استخوانها در دسترس مرده گذاشته شده بود و نزديک سر نيز دو فک گوسفند نهاده بودند. جسد مردگان را به رنگ قرمز درمىآوردند. اين کار در جاهاى ديگر نيز ديده شده است و به نظر مىرسد که يا کالبد انسان زنده با پوششى از رنگ قرمز پوشيده شده بود و يا گرد اکسيد آهن را پيش از دفن روى جسد پاشيده باشند.
10. صدفهايى که مردمان سيلک در اين دوره به عنوان زينت به کار مىبردند، از سوى پژوهشگران بررسى و مشخص شده که از خليج فارس، يعنى از فاصلهاى حدود هزار کيلومتر آورده شدهاند. به نظر مىرسد اين کالاها را فروشندگان دورهگرد به سيلک آورده باشند.
هزارهى چهارم پيش از ميلاد
11. خانه گستردهتر گرديد و داراى درهايى شد که جاى قرارگيرى آنها اکنون آشکار است. چينه جاى خود را به خشت گلى، که تازه اختراع شده بود، داد. البته، خشت فقط کلوخهاى از خاک بود که آن را در کف دست و به صورت ناصاف درست کرده و در آفتاب خشک مىکردند. رنگ قرمز، که با آن ديوراهاى اتاق را مىاندودند، ابزار تزيين داخلى بود.
12. نوعى ظرف در کنار ساختههاى قديمى پديدار شد که کوچکتر از آنها بود، ولى با دقت بيشترى ساخته و به شيوهى بهترى در کورهى اصلاح شدهاى پخته مىشد. پيدايش اين ظرف نشانهى اختراع چرخ است که عبارت از يک تختهى سادهى باريک بود که روى زمين قرار مىگرفت و فردى آن را مىچرخاند.
13. گوزهگر با خطهاى سادهاى جانورانى را تصوير کرده است که بازگو کنندهى جنبش واقعيتپردازى کامل(رئاليسم) است. در همين زمان به سادهکردن موضوعهاى طبيعى(ناتوراليستى) نمود و در راه به وجود آوردن سبکى که در آن اغلب تشخيص موضوع اصلى دشوار است، گام برداشت. در هيچ جاى ديگر نظير اين فن شناخته نشده است که نشان مىدهد فلات ايران زادگاه اصلى ظرفهاى نقشدار است. در ديگر سرزمينهاى آن روزگار ديرين، نشانهاى از چنان رئاليسم قوى، که با اين سرعت به مرحلهى سبک خيالپردازانه رسيده باشد، برجاى نمانده است.
14. فلز آرامآرام براى ساختن ابزار به کار رفت و سنک نيز ارزش اولى خود را حفظ کرد. مس را هنوز چکشکارى مىکردند، ولى ذوب نمىکردند و آن را براى درفشهاى کوچک و سنجاق به کار مىبردند. جواهر فراوانتر شد و مواد تازهاى مانند عقيق و فيروزه به آن افزوده شد.
15. علاوه بر استخوانهاى جانوران اهلى دورهى پيشين، استخوانهاى نوعى سگ تازى و اسبى از نوع پرزژواسکى نيز به دست آمده است. اين اسب چارپاى کوچکى است تنومند و جسور، با يالى ستبر و برافراشته و به نظر مىرسد که معرف طبقهى ميان گورخر و اسب جديد باشد. به کار گيرى اين جانوران مسافرت و جابهجايى و کشاورزى را آسان کرد.
16. بازرگانى ميان سرزمينهاى دور رونق گرفت. جو و گندم، که بومى ايران است، از ايران به مصر و اروپا وارد شد. ارزن که اصل آن از هند بود، به ايتاليا فرستاده شد و برعکس، جو دوسر و خشخاش اروپا در آسيا رواج يافت و حتى به چين هم رسيد.
17. آجر صاف و مستطيلى شکل، که با خاک نرم ساخته مىشد، جايگزين آجر بيضوى شکل شد. قطعههاى سفالى بزرگ، که در ديوارها کار مىگذاشتند، خانه را از رطوبت حفظ مىکرد. زينت داخلى هنوز با رنگ قرمز بود، اما رنگ سفيد هم پديد آمد.
18. مرده را هنوز در کف خانه دفن مىکردند و بر استخوانهاى وى نشانههايى با رنگ گل اخرى نقش مىکردند.
19. چرخ کوزهگرى و کورهى آجرپزى کامل شد و کوزهگران ظرفهاى گوناگونى با نقشها و رنگهاى گوناگون مىساختند. نقشها آرام آرام از واقعگرايى فاصله گرفت و تنوع سبک به وجود آمد. به اين ترتيب که دم جانور دراز و کشيدهتر شد و شاخها نيز بدون تناسب پهن و بزرگ گرديد و همين ترتيب در مورد گردن مرغ درازپا معمول شد. اندکى بعد فقط شاخ را نمايش مىدادند و آن، مرکب بود از دايرهاى بزرگ متصل به بدنى کوچک. بدنى پلنگى به صورت ساده با مثلى نمايش داده مىشد.
20. کوزهگر اين دوران به فن قالبسازى هم اشنا بود و براى مجسمهى همه نوع جانوران، اسباببازى براى کودکان و يا هديههاى نذرى به پيشگاه ربالنوعها، قالبسازى مىکرد. تعدادى مجسمههاى سفالين از ربهالنوع مادر و خداوند خصب نعمت و فراوانى در دست است که اغلب بدون سر پيدا شده و اين نقص از روى عمد بوده است، زيرا مىخواستهاند به اين راه ديگران را از بهکارگيرى پيکرههاى سفالين، پس از مرگ مالک آن، جلوگيرى کنند.
21. فلزکارى پيشرفت چشمگيرى پيدا کرد. مس را ذوب و ريختهگرى مىکردند. ابزارهاى فلزى بيشتر شد اما ابزار سنگى هنوز فراوان به کار مىرفت و آرامآرام جاى خودرا به تبر صاف، تبر همواره مسى و کجبيل داراى ثقبهى اتصال داد. دشنه و چاقوى مسى در خانههاى اين دوره پيدا شده است.
22. بازرگانى پيشرفت کرد. براى تشخيص مالکيت بر کالا، مهر را به کار گرفتند. روى کلوخى از گل رس نشان مىگذاشتند و آن را در دهانهى خمره جا مىدادند و يا به طنابى مىبستند. ديرينترين مهرى، که مدتها تغييرى در آن ديده نشد، به صورت تکمهى مخروطى شکلى از سنگ متصل به يک حلقه بود.
23. شکل و صورت ظرفهاى سفالين تثبيت شد و در پيرامون ايران پرتوافکن شد و در اثر خوبى آن، منطقهى پراکندگى اش پيوسته دورتر شد. اين فن در طول جادهى جنوبى تا سيستان کشيده شد و از آنجا به بلوچستان و درهى سند راه يافت و از سوى شمال شالودهى فرهنگ و تمدنى را که در واحهى مرو پيدا شده است، بنا نهاد. مغرب زمين نيز بعدها از اختراع فلات ايران استفاده کرد.
24. در پايان اين دوره در منطقهى جنوب غربى دشت سوزيانا(شوش)، که امتداد طبيعى ميانرودان(بينالنهرين) بود، مرکزيتى براى زندگى مدنى پيدا شد و همانجا بود که نخستين دولت متمدن در فلات ايران برپا شد؛ يعنى تمدن عيلام.
هزارهى سوم پيش از ميلاد
25. عيلامىها از کوههايى که دشت سوزيانا(شوش) را از شمال و شرق دربرمىگرفتند، فرود آمده و در ربع نخست هزارهى سوم پيش از ميلاد، سلسلهاى تشکيل داده بودند و بر منطقهى گستردهاى از دشتها و کوهها، شامل بخشهاى مهمى از ساحل خليج فارس و بوشهر، حکومت مىکردند.
26. با شکلگيرى سلسلهى سامى سارگن، از فرمانروايان آکد در ميانرودان، عيلامىها براى آزادى و استقلال خود به جنگهاى شديدى روى آوردند که به دليل برابر نبودن نيروهاى دو طرف، شوش دوبار به دست بيگانگان افتاد. يکى از پسران سارگن، به نام مانتيشوسو، از خليج فارس گذشتندتا راههايى که از آنها مواد ساختمانى و فلز از کوهستانهاى ايران آورده مىشد، زير نظر داشته باشند. چند شورش عيلامىها نيز به شدن سرکوب شد.
27. از فرمانروايان برجستهى عيلام، پوزور اينشوشىناک( Puzur-Inshushinak ) بود که شهر شوش را آباد کرد و بناهاى باشکوهى در آن ساخت. وى پس از مرگ نرمسين، از فرمانروايان آکد، استقلال عيلام را اعلام کرد و به فرماندهى سپاه خود به بابل يورش آورد و حتى به آکد رسيد. با وجود اين، آکدىها توانستند استقلال خود را حفظ کنند.
28. پيشرفت پوزور اينشوشىناک، ديگر قومهاى ساکن در کوهستانهاى پيرامون عيلام را نيز به تلاش براى بازيافتن آزادى وو استقلال واداشت. لولوبى و گوتى از جملهى آنها بودند که به بابل يورش بردند. از اين دو قوم دو نقشبرجستهى سنگى برجاى مانده است. نقشبرجستهاى در سرپلزهاب، که تصوير رئيس محلى، به نام ستل هورين شيخ خان، را نشان مىدهد در حالى که کانى در دست دارد و دشمنان مغلوب را، که تقاضاى بخشش دارند، پايمال مىکند. نقشبرجستهى دوم، در ورودى دهکدهى جديد سرپل، کندهکارى شده و شاه انوبانونى، پادشاه لولوبى، را نشان مىدهد با ريشى دراز و چهارگوش، کلاهى دايرهاى، جامهاى کوتاه، مسلح و طنابى را گرفته که اسيرانى را به هم بسته و همهى آنان برهنهاند و دستهايشان از پشت بسته است.
29. پس از اين، دورهاى از آشوب و ناآمنى و حکومتهاى ناپايدار بر منطقه گذشت. حدود نيمهى اين هزاره، بابل بر اثر يورش گوتىها، که از کوههاى خود در شرق زاب کوچک، در درهى ديالهى عليا فرود آمده بودند، پايمال شد. عيلام نيز از يورشها آنان در امان نماند و اين يورشگران وحشى تا حدود يک قرن و ربع قرن، شهرها و کشتزارهاى منطقه را ويران کردند و شيرازهى پادشاهى را گسستند. سپس سلسلهى جديدى به نام اور به وجود آمد و براى بيرون راندن آنها تلاش کرد. بار ديگر فرمانروايان بابل بر شوش و سراسر دشت آن چيره شدند، اما چندان نپاييدند و پيروزمندى از کشور سيماش، از کوههاى غرب اصفهان، بر شوش و عيلام فرمان راند. سپس ايسين برخاست و سيماش را بيرون راند، اما عيلام بار ديگر به دست بيگانگان افتاد.
30. ايران در هزارهى سوم پيش از ميلاد مورد توجه بيشتر حکومتهاى پيرامون خود بود. ايران گذرگاهى براى سرب بود که از ارمنستان مىآمد و لاجورد که آن را از بدخشان مىآوردند. خود گنجينهاى از کانىها بارزش مانند طلا، مس و قلع بود. سنگهاى ساختمانى و چوب آن را براى ساختن بناهاى باشکوه به بابل مىبردند. فرمانروايان بابل در جنگهاى خود با ايرانيان، دو هدف را در سر داشتند. هدف نخست، هدف سياسى بود که براى جلوگيرى از شکلگيرى هر گونه حکومت منظم و پايدار در سرزمنهاى پيرامون بابل پىگيرى مىشد. هدف دوم، هدف اقتصادى و جابهجا کردن ثروت ايرانيان به بابل بود. به هر حال، همانطور که گفته شد، ايرانيان دو سلسلهى بزرگ از بابلىها را سرنگون کردند.
31. در اين دوره، فن کوزهگرى به شکل ظرفهاى سفالى نقشدار دوام يافت. ظرفى به شکل خمرهاى کوچک به دست آمده که بخش زيرين آن برجسته است و فقط بخش بالايى آن به رنگ سياه تزيين شده است. مشخصترين موضوع نقاشى، کاکل پرندگان است که مايهى اصلى شيوهى معروف هنر ميانرودان، يعنى عقابى در حال گرفتن طعمهى خود، است. در گورها نيز گوهرهاى مفرغى و سيمين يافت شده است. سنجاقهاى مفرقى براى ثابت نگهداشتن دامن جامه بسيار پيدا شده است. در آن زمان مفرغ کمياب بود و به احتمال زياد از طلا و نقره بيشتر ارزش داشت. در واقع، ايران در اين زمان وارد عصر مفرق مىشود.
هزارهى دوم پيش از ميلاد
32. مهمترين روىداد اين دوره، پيدايش مردمانى از اصل هند و اروپايى در ميان مردمانى است که مىتوانيم آنان را بوميان ايران بناميم. آنان بر اثر فشار قومهاى ديگر، سرزمين خود را در دشتهاى اوراسى، در جنوب روسيه، ترک گفتند و طى کوچ کردن، دو دسته شدند. يک دسته، که آن را شاخهى غربى مىناميم، درياى سياه را دور زد و پس از گذشتن از بالکان و بسفر، در آسياى صغير نفوذ کرد و اتحاديهى ختيان(هيتىها) را به وجود آوردند.
33. شاخهى شرقى، که به نام هند و ايرانى شناخته مىشود، در شرق درياى خزر حرکت کرد و يک دسته، که جنگجوتر بودند، از قفقاز گذشتند و تا فرات پيش رفتند. آنان با هوريان بومى، که قومى اصيل بودند، پادشاه ميتانى را تشکيل دادند. آنان فرمانروايى خود را نه تنها در شمال ميانرودان گسترش دادند، بلکه دولت آشور را نيز محدود کردند. آنها با پيوستکردن درههاى زاگرس شمالى، که مسکن قوم گوتى بود، به قلمرو خود، فرمانروايىشان را پايدار کردند. بهترين دوران اين پادشاهى، حدود سال 1450 پيش از ميلاد بود که مصر با آن متحد شد و نيرومندترين فرعونها با دختران پادشاهان ميتانى ازدواج مىکردند. اين پادشاهى در پايان سدهى چهاردهم پيش از ميلادى در پى درگيرىها درونى و يورشهاى هيتىها از هم پاشيد.
34. هند و ايرانيان دربارهى پرورش اسب، که به نظر مىرسد خود آنان در آسياى صغير وارد کرده باشند، پيماننامههايى به جا گذاشتهاند. يک گروه از اين سوران جنگى، در طول چينخوردگىهاى زاگرس مرکزى به حرکت افتادند و در ناحيهاى در جنوب جادهى بزرگ کاروانى، ناحيهاى که بعدها به عنوان مرکز پرورش اسب شناخته شد، نفوذ کردند. اين قوم از سوى قوم کاسى، که از اصل آسيانى بودند، تحليل رفتند. سرانجام شاخهى شرقى جنبش هند و اروپايى به سوى شرق رفت و پس از گذشتن از گذرگاههاى هندوکش، در طول پندشير و رودهاى کابل فرود آمدند.
35. سلسلهى جديدى در عيلام پديدار شد که پادشاهان آن خود را پيامبر خدا، پدر و شاه مىخواندند. سندهاى اقتصادى اين دوران به زبان آکدى نوشته شده، اما وجود واژههاى بسيار بومى، شاهدى بر گسترش تمدن بومى است. در دين نيز توجه به ويژگىهاى بومى ديده مىشود چنانکه خدايان بومى بر خدايان بابلى برترى داشتند.
36. در آغاز هزارهى دوم، عيلامىها به بابل يورش بردند و يکى از فرمانروايان آنها در لارسا، سلسلهاى بنيان نهاد. عيلامىها سلسلهى ايسين را برچيدند و بر شهر اوروک و بابل چيره شدند. اما نشستن حمورابى بر تخت شاهنشاهى بابل، از گسترش عيلامىها جلوگيرى کرد. عيلامىها در لارسا شکست خوردند. سپس دوران چيرگى قوم کاسى بر منطقه فرا رسيد.
37. عيلام در زمان فرمانروايى شوتروکناخونتهى اول(1171-1207 پيش از ميلاد) به اوج شکوفايى خود رسيد. وى پرستگاههاى مهمى در همهى شهرهاى زير فرمان خود برپا کرد. او به بابل يورش برد و و آخرين نمايندهى سلسلهى کاسى را برانداخت و پسر خود، کوتيرناخونته را جانشين کرد و اين پادشاه مجسمهى مردوک، خداى ملى بابل را به شوش جابهجا کرد.
38. در زمان شاه شيلهاک اينشوشيناک(1151-1165 پيش از ميلاد) عيلامىها به سرزمينهاى دوردستترى دست يافتند. آنان تا ناحيهى دياله نفوذ کردند و به کرکوک رسيدند. آشور را دور راندند و بابل را محاصره کردند. همهى درهى دجله، بخش زيادى از خليج فارس و رشته کوه زاگرس زير فرمان عيلامىها رفت. به اين ترتيب، همهى بخشهاى غربى ايران زير فرمان نخستين شاهنشاهى ايران درآمد.
39. در پايان هزارهى دوم پيش از ميلاد، سلسلهى جديدى در بابل شکل گرفت که بختالنصر پادشاه آن بود. وى پس از چند تلاش ناکام، سرانجام عيلام را شکست داد و بر شوش دست يافت. او مجسمهى مردوک را پيروزمندانه به پرستشگاه خويش در بابل بازگرداند. يکبار ديگر عيلام به تاريخ پيوست و اين بار سه قرن به درازا کشيد.
40. در هزارهى سوم پيش از ميلاد، اختراع مفرق باعث کامل شدن روش تولد ابزارهاى فلزى شد و درخواست براى مواد خام روزافزون شد. اين سرچشمهى ثروت ايران را به عنوان يکى از مهمترين تهيه کنندگان مس، قلع، سرب، چوب و سنگ، مورد توجه همسايگان غربى و نيز هندوستان قرار داد.
هزارهى اول پيش از ميلاد
41. در آغاز هزارهى نخست پيش از ميلاد، نفوذ دوم ايرانيان(آريايىها) در ايران آغاز شد. آنان از همان راههاى پيشين اما با موجهاى پشتسر هم به اين سرزمين روى آوردند. آنان پس از نفوذى آرامآرام، که چند قرن به درازا کشيد، اربابان اين منطقه شدند و از آنجا براى چيرهشدن بر جهان حرکت کردند.
42. شاخهى شرقى ايرانيان، که از ماوراءالنهر آمده بودند، نمىتوانست به سوى هندوکش گسترده شود، زيرا همهى ناحيهى رخج و پنجاب را پيشتر شاخهى آرياييان- هندوان گرفته بودند. بنابراين، تازهواردان به ناچار راهى غرب شدند و در مسير جادهى طبيعى، که از بلخ به سوى قلب مىرفت، پيش رفتند. اين بخش ايران از هند کمتر مورد توجه بود و فقط از جهت مساحت ارزش داشت.
43. آريايىهايى که به ايران آمدند، مانند آريايىهايى که به اروپا رفتند، در اصل چوپان بودند و در ميان آنان کشاورزى جايگاه اندکى داشت. آنان پرورش دهندهى اسب بودند و سوارهنظام و گردونهرانانشان در پيشرفت بىباکى و شجاعت آنان تاثير فراوانى داشت.
44. در آن زمان که آريايىها به ايران آمدند، تمدنهاى باشکوهى در غرب ايران وجود داشت. عيلام، که شامل سوزيانا(شوش) بود و تا رشتهکوههاى ساحلى ادامه داشت و ميانرودان که سومر، بابل و آشور را تجربه کرده بود. آنچه مانع پيشروى آريايىها شد نيز همين تمدنها بود نه رشتهکوههاى زاگرس. آريايىها در آن زمان توان رويارويى با اين تمدنها را نداشتند.
45. آريايىها طى چهار قرن قوم بومى و اصلى ايران را مستهلک کردند و تمدن ويژهى خود را بنيان نهادند. بنيان اين تمدن تا اندازهى زيادى بر فرهنگهاى سرزمينهاى همسايه، که هر چند راه پيشرفت او را به سوى غرب سد کرده بودند، ولى هميشه دشمن او به شمار نمىرفتند، استوار بود.
46. سواران آرايايى با زن و بچه و گله وارد شدند و مزيت تقسيم ناحيه را به ممالک کوچک متعدد به دست آوردند. بيشتر آنان همراه گروه سواران خود در خدمت فرمانروايان محلى وارد شدند. آنان مردانى بودند که از راه شمشير و به عنوان سرباز مزدور زندگى مىکردند. ايشان سربازانى را تشکيل دادند که مىبايست يک روز جانشين همان فرمانروايانى شوند که خود در خدمت ايشان بودند. آرامآرام جانشينى رخ داد.
47. بخشى از آريايىها در منطقهى باستانى و پيش از تاريخى سيلک(کاشان) ساکن شدند. ظرفهاى نقشدار زيادى از تپههاى سيلک به دست آمده است و تصوير انسان را بر ظرف سفالى براى نخستين بار در ميان سفالهاى اين منطقه مىبينيم. تصوير انسان در سيلک بسيار قديمىتر از يونان است. تصويرهايى از مردان جنگجو، داراى کلاهخود با جيغه و پر و نيمتنهى کوتاه و چسبان. روى يک مهر استوانهاى صورت جنگاورى بر پشت اسب نقشبسته که با غولى مىجنگد. روى مهر ديگرى، مردى روى گردونهاى، که دو اسب آن را مىکشند، ايستاده و تيرى به سوى جانورى، که مىخواهد شکار کند، پرتاب مىکند.
48. به کارگيرى يک در ميان آجرخام و سنگ در ساختن ديوارها، نشانهى فن ساختمانى است که تا اين زمان در فلات ايران ديده نمىشود. فاتحان بايد آن را از جاى ديگر، شايد از سرزمينهاى شمالىتر ، طى کوچ خود يادگرفته باشند. ابزارهاى آهنى نيز در اين دوره فراوان مىشود که البته دليلى وجود ندارد که آن را به تازهواردان نسبت بدهيم.
49. دهکدهى پيش از تاريخى سيلک، که طايفهاى از سوارکاران بر آن يورش بردند، آرامآرام به يک شهر استوار تبديل شد. کاخها، ساختمانهاى فرعى و شايد يک پرستشگاه و محلههاى مسکونى که برج و بارويى محکم آنها را دربرمىگرفت. نيروهاى تازه وارد نه تنها با فروانروايان محلى بلکه با شاهنشاهى آشور نيز جنگيدند.
50. سرانجام آريايىها با شکلگيرى دولت ماد به سوى تمدن گام نهادند. آنان آشورىها و ديگر سلسلههاى منطقهى ميانرودان را به زير فرمان خود بردند و آرامآرام راه را براى شکلگيرى نخستين و بزرگترين امپراتورى جهان هموار کردند
برچسبها:
ایران پیش از آریائیها
امپراتورى ايران
امپراتورى ايران به دست مادها بنيانگذارى شد و هخامنشىها آن را به اوج شکوهش رساندند. گسترهى آن امپراتورى بيشتر سرزمينهاى خاورميانه را شامل مىشد و از ساحل غربى دريايى مديترانه تا مرزهاى هندوستان را در بر مىگرفت.
مادها و هخامنشىها از آريايىها بودند که نياکانشان از سرزمينهاى سرد شمال به ايران سرازير شدند و در غرب و جنوب غرب فلات ايران ساکن شدند. آنان بخش مهمى از انديشههاى فرهنگى، نظامى و سياسى خود را از ساکنان بومى ايران و تمدنهايى که پيرامون رودهاى دجله و فرات تشکيل شده بود، گرفتند و با پرورش آنچه از ديگران گرفته بودند، يکى از درخشانترين تمدنهاى عصر خود را به پايهگذارى کردند.
ده هزار سال تمدن
اقوام بومى ايران نخستين کسانى بودند که گندم و جو را شناختند، ابزار کشاورزى سنگى و مفرغى ساختند و جانوران را اهلى کردند. نخستين آثار سفالى در محل شهر باستانى سِيَلک، نزديک کاشان، و بهترين ظرف هاى لعابى و سراميک از تپه حصار دامغان به دست آمده است. نخستين ابزار ريسندگى و بافندگى در غار کمربند، نزديک بهشهر، يافت شده است که به 7 هزار سال پيش از ميلاد مسيح بازمىگردد. اين يافتهها و شواهد ديگر، به خوبى نشان مىدهند که ايران بيش از ده هزار سال پيشينهى تمدن دارد.
ورود آريايىها
آريايىها حدود 5 هزار سال پيش در منطقه اوراسيا، نزديک کوههاى اورال بين آسيا و اروپا، زندگى مىکردند و به علت سرد شدن هوا و طولانى بودن تاريکى شب مجبور شدند به مناطق گرمتر مهاجرت کنند. حدود 3 هزار سال پيش، دستهاى از آنان به اروپا، دستهاى به هندوستان و دستهاى به فلات ايران مهاجرت کرد. دسته اخير از طريق خوارزم و قفقاز به سرزمينى وارد شدند که ابتدا ايريانا، سپس آريانا و اِران و سرانجام ايران نام گرفت.
سه قوم بزرگ
وقتى آريايىها به فلات ايران وارد شدند، به سه شعبه تقسيم شدند. پارسها در جنوب ايران و استان کنونى فارس و بخشى از ايلام ساکن شدند؛ هخامنشىها و ساسانيان از اين گروه بودند. مادها در غرب ايران به ويزه دامنههاى الوند مستقر شدن و بعدها امپراتورى ماد را به وجود آوردند. پارتها نيز به خراسان بزرگ وارد شدند؛ اشکانيان از اين گروه بودند. بخشى از پارتها به نام سکاها بين درياى خزر و درياچه آرال ساکن شدند و بعدها مزاحمتهايى براى هخامنشىها به وجود آوردند. مهاجمان آريايى که از تمدن بهرهى اندکى برده بودند، فرهنگ بومى ايران را کسب کردند و در مقابل جنگ آورى و دلاورى را به بوميان ايران آموختند.
دين آريايىها
آريايىها چون از سرزمينهاى سرد با شب هاى طولانى به ايران مهاجرت کرده بودند، به خورشيد(مهر يا ميترا) و هرچه که نورانى بود، احترام مىگذاشتند. احترام به آتش نيز به خاطر گرمى بخشى و روشنى آن بود. مدتى پس از استقرار آريايىها در ايران، پيامبرى به نام زرتشت از ميان آنان برخاست و ايرانيان به اهورامزدا، به معناى داناى بزرگ، معتقد شدند که در واقع خداوند يکتا بود. البته، آنان به فرشتگانى مانند آناهيتا( ناهيد که فرشتهى آب بود و نيز مهر، ميترا که فرشتهى خورشيد بود)احترام مىگذاشتند. دين زرتشت در زمان مادها و هخامنشىها شکوفا شد و پيروان زيادى پيدا کرد.
نخستين امپراتورى
مادها نخستين امپراتورى ايران را به وجود آوردند و بيش از 150 سال بر نواحى غرب ايران از همدان تا آذربايجان و بخش هايى از بين النهرين حکومت کردند. آمادانا مرکز حکومت مادها بود که چندى بعد به هگمتانه، به معنى محل تجمع، مشهور شد. هگمتانه يادآور گرد همآيى بزرگ مادها براى انتخاب ديااُکو به عنوان نخستين پادشاه ماد است. ديااُکو، که خود را داور مىناميد، در سال 706 پيش از ميلاد قبيلههاى ماد را عليه آشوريان متحد کرد و کوشيد بر سلطهى آنان بر مادها خاتمه دهد. اين آرزو در حکومت هوَخشََتَرِه، فرزند ديااُکو، به حقيقت پيوست. مادها در سال 612 پيش از ميلاد شهر نينوا، پايتخت آشور، را به کمک بابِلى ها تسخير کردند و به سالها ويرانگرى و ستم بيش از اندازه آشوريان خاتمه دادند.
کوروش بزرگ
کوروش فرزند کمبوجيه از قوم پارس و ماندانا، دختر آزيدِهاگ پادشاه ماد، بود که بر اثر فشار بيش از اندازه مادها بر قوم پارس، به جنگ پدربزرگش رفت، او را شکست داد، هگمتانه را گرفت و سلسلهى هخامنشى را در سال 550 پيش از ميلاد بنيان نهاد. چندى بعد، کِرِزوس، پادشاه ليدى، به تحريک يونانىها بر ضد کوروش قيام کرد. از اين رو، کوروش به آسياى صغير لشکر کشيد و سارد، پايتخت ليدى، را گرفت. پادشاه هخامنشى در سال 538 پيش از ميلاد، بابل را فتح کرد و همهى اسيران و بردگان را آزاد کرد و فرمان داد هيچ خانهاى ويران نشود، مال هيچفردى چپاول نشود و همه آزاد باشند.
امپراتورى جهانى
داريوش اول، داريوش بزرگ، کارهاى مهمى براى گسترش امپراتورى هخامنشى انجام داد. احداث راه شاهى و ايجاد چاپارخانه ارتباط ايالتها (ساتراپها) را آسان کرد و ضرب سکه استاندارد و قانونهاى عادلانه براى دريافت ماليات باعث رونق تجارت شد. داريوش بازرسانى داشت که به ساتراپها فرستاده مىشدند و به کار نيروهاى دولتى نظارت مىکردند. به علاوه، او مجموعه قوانينى وضع کرده بود که تا اندازهاى از قانونهاى مشهور حمورابى اقتباس شده بود. داريوش بزرگ به کمک فينيقىها ارتش ايران را به کشتىهاى جنگى تجهيز کرد و براى نخستين بار ارتباط بين درياى سرخ و مديترانه را از راه نيل برقرار کرد. در زمان او وسعت قلمرو ايران به بالاترين حد خود رسيد.
پايان هخامنشيان
در زمان داريوش برخوردهايى بين ايرانىها و يونانىها رخ داد. داريوش در جنگ اول کارى از پيش نبرد، در جنگ دوم ، نبرد مارتُن، شکست خورد و جنگ سوم را به علت شورشى در مصر نيمه کاره رها کرد. پس از او خشايارشاه توانست با تلاش بيش از دو ميليون مرد جنگى آتن را در نبرد ترومپِل فتح کند. اما داريوش سوم نتوانست در برابر هجوم لشکريان اسکندر مقاومت کند و در اثر خيانت يکى از سردارانش کشته شد و تخت جمشيد در 331 پيش از ميلاد به دست اسکندر افتاد و آن را به آتش کشيد.
دستاوردهاى تمدن هخامنشى
تمدنى که هخامنشىها به وجود آوردند، دستاوردهاى مهمى براى ايرانيان و ملتهاى ديگر داشت. در اينجا به چند نمونه از آنها اشاره مىکنيم. دربارهى اين تمدن و دستاوردهاى آن در مقالههاى تکميلى بيشتر خواهيد خواند.
نخستين پيماننامهى حقوق بشر
در سال 1878 ميلادى استوانهاى از گل پخته از خرابههاى بابل به دست آمد که فرمانهاى کوروش بزرگ درباره آزادى اسيران و آزار نرساندن به مردمان شهرهاى فتح شده به خط و زبان بابلى روى آن نوشته شده بود. اين استوانه به عنوان نخستين اعلاميهى حقوق بشر در موزه بريتانيا، در انگلستان، نگهدارى مىشود.
قديمىترين فرش جهان
باستان شناسان شوروى سابق هنگام حفارى زير يخهاى منطقه پازيريک در مرز مغولستان ، فرشى به طول دو متر و عرض يک متر و نيم کشف کردند که نقش هاى مرسوم در کتيبه هاى هخامنشى در آن ديده مى شود. اين فرش را ، که نشاندهنده پيشرفت هنر و فن نساجى و فرش بافى در دوران هخامنشى است، سکاها از ايران غارت کرده و به جنوب روسيه برده بودند.
نخستين پست جهان
به دستور داريوش بزرگ جاده معروف به جادهى شاهى براى آسان کردن ارتباط بيت 25 ايالت امپراتورى بزرگ هخامنشى بين شوش و سارد احداث شد. اين جاده ،که شرق و غرب امپراتورى را به هم پيوند مى زد، 2500 کيلومتر طول و 111 ايستگاه(چاپارخانه) داشت. در هر ايستگاه چابک سواران ماهر بر گردهى اسبهاى تندرو در انتظار رسيدن پيک شاهى بودند تا بىدرنگ پيام را بگيرند و به چاپارخانه بعدى برسانند. به نوشته هرودوت، مورخ يونانى، چاپارها اين مسير را طى ده روز مىپيمودند.
چکيده معمارى جهان
ساختمان تخت جمشيد به دستور داريوش بزرگ آغاز شد و پادشاهان بعدى هر کدام قسمتى به آن افزودند. در ساختمان اين بنا از کار بىمزد بردگان استفاده نشد. مزد کارگران و مهندسانى که از سراسر جهان براى ساختن اين بنا دعوت شده بودند، در لوحهاى کشف شده از تخت جمشيد نوشته شده است. اين بنا نشانه عظمت و پيشرفت فنى و هنرى هخامنشيان است.
مختصر و مفيد
• مادها اسب هاى زيبا و خوش اندامى پرورش مىدادند و به يونانى ها مىفروختند. يونجه، که خوراک اسب و جانوران اهلى ديگر بود، در زمان داريوش بزرگ از ايران به اروپا برده شد.
• به اسب در زبان عربى فَرَس گفته مى شود که به معناي" از فارس آمده" است و مشخص مىکند اسب مشهور عربى، ريشهى ايرانى دارد.
• مادها باغ هاى باصفايى در اطراف دره الوند ايجاد کرده بودند که به زبان پارسى باستان به آنها پر ديس مىگفتند. اين وازه به زبان يونانى راه يافت و به صورت پارادايز درآمد که به معناى بهشت است.
• ارابه هاى مرگبار هخامنشى در محل محور چرخ خود دو تيغه داس مانند داشتند که هنگام جولان دادن ارابهرانان در ميدان کارزار، پيکر سربازان دشمن را قطعه قطعه مىکردند.
• بانکدارى مهم ترين نوآورى اقتصادى ايرانيان بود. بانکدارى به صورت صندوق امانات و دادن وام آغاز شد و به تدريج به پشتوانه طرحهاى بزرگى مانند حفر قناتهاى طولانى تبديل شد.
• هلو از طريق ايران به روم و از آن جا به سراسر اروپا برده شد. در فرهنگ انگليسى وازه Pech به عنوان هلو آمده است که از وازهى Persia به معناى فارس گرفته شده است.
• در بيشتر نوشته هايى که از دوران هخامنشى برجاى مانده است، ايرانيان از دو صفت دروغگويى و قرض کردن منع شده اند. ايرانيان دروغ را بدترين گناه مى دانستند و به اين جهت از قرض گرفتن واهمه داشتند که مبادا به خاطر بدهکارى دروغ بگويند.
• آريوبرزَن سردار شجاع ايرانى و سربازان دليرش در محل بند فارس، در کوهکيلويه، به پيشواز سپاهيان اسکندر رفتند و تا آخرين قطره خون با آنان جنگيدند و در راه ميهن جان باختند.
مهم ترين رويدادهاى ايران باستان
حدود 1000-1100 پيش از ميلاد، چادرنشينان آريايى، نياکان مادها و پارسيان، به سوى ايران سرازير شدند.
حدود 885 پيش از ميلاد، آشوريان به سرعت بر بيشتر خاور نزديک مسلط شدند.
625 پيش از ميلاد، هوخشتره بر تخت ما د جلوس کرد و به ساماندهى ارتش مشغول شد.
612 پيش از ميلاد، مادها به کمک بابلى ها پايتخت آشور را فتح کردند.
599 پيش از ميلاد، کوروش دوم، کوروش کبير، به دنيا آمد.
558 پيش از ميلاد، کوروش کبير پادشاه پارس شد.
550 پيش از ميلاد، کوروش بر امپراتورى ماد مسلط شد.
546 پيش از ميلاد، کوروش پايتخت ليدى، سارد، را فتح کرد.
539 پيش از ميلاد، ارتش کوروش بابل را تسخير کرد.
525 پيش از ميلاد، کمبوجيه دوم، فرزند کوروش، مصر را جزو قلمرو ايران کرد.
522 پيش از ميلاد، فردى ادعا مىکند پسر کوچک کوروش است، پسرى که پيشتر کمبوجيه او را کشته بود. به زودى کمبوجيه با وضع مشکوک کشته مىشود. پس از مدتى، نجيبزادگان ايرانى، غاصب را به قتل مىرسانند و داريوش را به پادشاهى بر مىگزينند.
512 پيش از ميلاد، داريوش از تنگه بُسفُر عبور کرد و به اروپا وارد شد.
490 پيش از ميلاد، سپاه ايران در دشت ماراتون از آتنى ها شکست خورد.
480 پيش از ميلاد، خشايارشاه بر تنگه داردانل پل زد و آتن را فتح کرد.
334 پيش از ميلاد، اسکندر از تنگه داردانل عبور مى کند و به ايران يورش مىبرد.
اشتراک در:
پستها (Atom)