۱۳۸۷ مرداد ۲, چهارشنبه

سلسله ساساني

اردشير توانست دولت بزرگ و قدرتمند به وجود آورد و از سپاه دائمي بزرگ برخوردار شود تا از قدرت يافتن حكم‌رانان در نواحي مختلف ايران جلوگيري كند و از سوي ديگر، بيگانگان نتوانند بر او غلبه كنند. گفتني است با تأسيس سلسله‌ي ساساني، دين زرتشتي دين رسمي كشور شد. با وجود اين، روز به روز بر تعداد پيروان اديان بودايي و مسيحي افزوده مي‌شد؛ زيرا پيروان اديان ديگر در ايران مي‌توانستند عقايد دين خود را تبليغ كنند. درباره همسايگان ايران در زمان ساسانيان بايد به رومي‌ها و اعراب اشاره كرد. در اوايل تأسيس سلسله‌ي ساساني مردم روم پيرو مسيحيت شدند. يكي از امپراتوران روم به نام كنستانتين، مسيحيت را دين رسمي اين كشور اعلام كرد. او براي نزديك شدن به مرزهاي ايران، پايتخت خود را از شهر روم ايتاليا به شهر استانبول تركيه- كه در آن زمان شهر قسطنطنيه نام داشت- منتقل كرد. اين اقدام او بعدها موجب تقسيم امپراتوري روم شد. يكي روم شرقي و ديگري روم غربي ناميده شد. ميان ايران و دولت روم شرقي بارها جنگ درگرفت.در زمان ساسانيان، در قسمت جنوب ايران، عرب‌هايي مي‌زيستند كه از دوره‌هاي گذشته از عربستان مهاجرت كرده‌ بودند. ساسانيان به منظور جلوگيري از هجوم اعراب، به گروهي از آنان اجازه دادند كه در مرزهاي جنوبي كشور ساكن شوند. حضور آنان در ايران موجب شد تا از اوضاع سياسي و اجتماعي ايران آگاهي دقيق و فراوان كسب كنند. به نظر مي‌رسد كه ايرانيان در آن روزگاران بيشتر به تثبيت هويت خود مي‌انديشيدند و اهتمام داشتند. اما نارضايتي مردم و كشور گشايي‌هاي هوس بازانه مانع از تحقق و حيات آن مي‌شد. چنانكه سلسله ساساني به اين سرنوشت دچار شد و اعتقاد به جبر و سقوط حتمي مزيد علت شده بود. چه، با استناد به نامه معروف رستم فرخ‌زاد به برادرش كه در شاهنامه هست اين ضعف روحيه اهل زمانه را كه به سقوط و انحطاط خويش به عنوان يك تقدير و مشيت الهي مي‌نگريستند به خوبي نشان مي‌دهد و اين انديشه عامل بازدارنده در مقابل هر تلاشي و كوشش بود. به اين ترتيب، ايران از آرمان يكپارچگي سياسي كه ساسانيان آن را دنبال مي‌كردند، دور شد و با حمله اعراب مسلمان سقوط كرد. حادثه فتح ايران، با آن فراز و نشيب‌هاي سترگ، از مهمترين حوادث تاريخ دنياي باستان است.

محمد مصدق

محمد مصدق، بي گمان يكي از مردان تاريخ ساز ايران به شمار مي رود . او ، كه نامش با نهضت ملي شدن صنعت نفت عين شده است ، در چنين روزي پس از آن كه خدمات بزرگي به كشور كرد ، دار فاني را وداع گفت و با نامي نيك ، در خاك ايران آرميد انتشار بخشي از نطق او در 20 تير 1330 خورشيدي در مجلس شوراي ملي و مروري بر زندگي پرفراز و نشيب اش ، كمترين كاري است كه براي اداي دين به اين چهره ملي مي توان انجام داد «اكنون آفتاب عمر من به لب بام رسيده و دير يا زود بايد به راهي بروم كه همه ناگزير، خواهند رفت ولي چه زنده باشم و چه نباشم، اميدوارم و بلكه يقين دارم كه اين آتش خاموش نخواهد شد و مردان بيدار كشور اين مبارزه ملي را آن‌قدر دنبال مي‌كنند تا به نتيجه برسند و اگر قرار باشد در كشور خود، آزادي عمل نداشته باشيم و بيگانگان بر ما مسلط باشند و رشته‌اي بر گردن ما بگذارند و ما را به هر سوي كه مي‌خواهند بكشند، مرگ بر چنين زندگي‌اي ترجيح دارد و مسلم است كه ملت ايران با آن سوابق درخشان تاريخي و خدماتي كه به فرهنگ و تمدن جهان كرده است، هرگز زير بار اين ننگ نمي‌رود. امروز مبارزه بزرگي را ملت ما شروع كرده است كه هيچ‌كس از ابهت آن غافل نيست، البته در اين‌گونه جنبش‌هاي اجتماعي بايد در مقابل هرگونه محروميت ايستادگي كرد و در برابر آن آماده بود. هيچ مبارزه‌اي هر قدر كوچك و ناچيز باشد، به آساني به نتيجه نمي‌رسد؛ تا رنج نبري، گنج ميسر نمي‌شود. در اين راه نيز سعي ناكرده به جايي نتوان رسيد.» مردي براي هميشه تاريخ دکتر محمد مصدق در سال 1261 هجري شمسي در تهران، در يک خانواده اشرافي بدنيا آمد. پدر او ميرزا هدايت الله معروف به " وزير دفتر " از رجال عصر ناصري و مادرش ملک تاج خانم ( نجم السلطنه ) فرزند عبدالمجيد ميرزا فرمانفرما و نوهً عباس ميرزا وليعهد و نايب السلطنه ايران بود. ميرزا هدايت الله که مدت مديدي در سمت " رئيس دفتر استيفاء " امور مربوط به وزارت ماليه را در زمان سلطنت ناصرالدين شاه به عهده داشت، لقب مستوفي الممالکي را بعد از پسر عمويش ميرزا يوسف مستوفي الممالک از آن خود مي دانست، ولي ميرزا يوسف در زمان حيات خود لقب مستوفي الممالک را براي پسر خردسالش ميرزا حسن گرفت و ميرزا هدايت الله بعنوان اعتراض از سمت خود استعفا نمود. بعد از مرگ ميرزا يوسف، ناصرالدين شاه ميرزا هدايت الله را به کفالت امور ماليه و سرپرستي ميرزا حسن منصوب کرد. ميرزا هدايت الله سه پسر داشت که محمد کوچکترين آنها بود. هنگام مرگ ميرزا هدايت الله در سال 1271 شمسي محمد ده ساله بود، ولي ناصرالدين شاه علاوه بر اعطاي شغل و لقب ميرزا هدايت الله به پسر ارشد او ميرزا حسين خان، به دو پسر ديگر او هم القابي داد، و محمد را " مصدق السلطنه " ناميد. دکتر مصدق در خاطرات خود از دوران کودکيش مي نويسد: " چون مادرم پس از فوت پدر با برادرم ميرزا حسين وزير دفتر اختلاف پيدا کرد، با ميرزا فضل الله خان وکيل الملک منشي باشي وليعهد ( مظفرالدين شاه ) ازدواج نمود و مرا هم با خود به تبريز برد. در آن موقع من در حدود دوازده سال داشتم ... " محمد خان مصدق السلطنه پس از اتمام تحصيلات مقدماتي در تبريز همراه پدر خوانده اش، که بعد از جلوس مظفرالدين شاه بر تخت سلطنت به سمت منشي مخصوص شاه تعيين شده بود، به تهران آمد. مصدق السلطنه با وجود سن کم در نخستين سالهاي خدمت در مقام مستوفي گري خراسان کاملا در کار خود مسلط شد و توجه و علاقه عموم را به طرف خود جلب نمود. در باره خدمات او در خراسان افضل الملک در کتاب افضل التواريخ چنين مي نويسد: " ميرزا محمد خان مصدق السلطنه را امروز از طرف شغل مستوفي و محاسب خراسان گويند، ليکن رتبه و حسب و نسب و استعداد و هوش و فضل و حسابداني اين طفل يک شبه ره صد ساله مي رود. اين جوان بقدري آداب دان و قاعده پرداز است که هيچ مزيدي بر آن متصور نيست. گفتار و رفتار و پذيرائي و احتراماتش در حق مردم به طوري است که خود او از متانت و بزرگي خارج نمي شود، ولي بدون تزوير و ريا با کمال خفض جناح کمال ادب را درباره مردمان بجاي مي آورد و نهايت مرتبه انسانيت و خوش خلقي و تواضع را سرمشق خود قرار داده است". مصدق السلطنه بعد از مراجعت به تهران در اولين انتخابات دوره مشروطيت نامزد وکالت شد. او به نمايندگي از طبقه اعيان و اشراف اصفهان در اولين دوره تقنينيه انتخاب گرديد؛ ولي اعتبار نامه او بدليل اين که سن او به سي سال تمام نرسيده بود رد شد. مصدق السلطنه در سال 1287 شمسي براي ادامه تحصيلات خود به فرانسه رفت و پس از خاتمه تحصيل در مدرسه علوم سياسي پاريس به سوييس رفت و در اين مرحله به اخذ درجه دکتراي حقوق نائل آمد. مراجعت مصدق به ايران با آغاز جنگ جهاني اول مصادف بود. بعد از مراجعت به ايران مصدق السلطنه با سوابقي که در امور ماليه و مستوفي گري خراسان داشت به خدمت در وزارت ماليه دعوت شد. دکتر مصدق قريب چهارده ماه در کابينه هاي مختلف اين سمت را حفظ مي کند تا اينکه سرانجام در حکومت صمصام السلطنه به علت اختلاف با وزير وقت ماليه ( مشار الملک ) از معاونت وزارت ماليه استعفا مي دهد و هنگام تشکيل کابينه دوم وثوق الدوله مجدداً عازم اروپا مي شود. دکتر مصدق در خاطرات خود از دوران اقامت در سوييس که آنرا " وطن ثانوي " خود مي خواند مي نويسد: " در آنجا بودم که قرارداد وثوق الدوله بين ايران و انگليس منعقد گرديد.... تصميم گرفتم در سوييس اقامت کنم و به کار تجارت پردازم. مقدار قليلي هم کالا که در ايران کمياب شده بود خريده و به ايران فرستادم؛ و بعد چنين صلاح ديدم که با پسر و دختر بزرگم که ده سال بود وطن خود را نديده بودند به ايران بيايم و بعد از تصفيه کارهايم از ايران مهاجرت نمايم. اين بود که همان راهي که رفته بودم به قصد مراجعت به ايران حرکت نمودم..." دکتر مصدق سپس شرح مفصلي از جريان مسافرت خود از طريق قفقاز به ايران داده و از آن جمله مي نويسد كه چون کمونيستها بر اين منطقه مسلط شده بودند، به او توصيه کرده بودند که دستهايش را با دوده سياه کند تا کسي او را سرمايه دار نداند! دکتر مصدق اضافه مي کند " به دستور ژنران قنسول ايران در تفليس اتومبيلي تهيه نمودند که با پرداخت چهل هزار مناتت مرا به پتروسکي برساند و از آنجا از طريق دريا وارد مشهد سر ( بابلسر فعلي ) شويم. ولي چند ساعتي قبل از حرکت خبر رسيد که کمونيستها دربند را تصرف کرده اند که از اين طريق نيز مايوس شدم و چون ناامني در تفليس رو به شدت مي گذاشت از همان خطي که آمده بودم به سوييس مراجعت کردم." بعد از مراجعت دکتر مصدق به سوييس، مشيرالدوله که به جاي وثوق الدوله به نخست وزيري انتخاب شده بود، تلگرافي بعنوان مصدق السلطنه به سوييس فرستاد و او را براي تصدي وزارت عدليه به ايران دعوت کرد. دکتر مصدق تصميم گرفت از راه بنادر جنوب به ايران مراجعت کند. در مراجعت دکتر مصدق به ايران از طريق بندر بوشهر، پس از ورود به شيراز بر حسب تقاضاي محترمين فارس به واليگري ( استانداري ) فارس منصوب شد و تا کودتاي سوم اسفند 1299 در اين مقام ماند و براي ايجاد امنيت و جلوگيري از تعدي قدمهاي موثري برداشت. با وقوع کودتاي سيد ضيا و رضا خان، دکتر مصدق تنها شخصيت سياسي ايران بود که دولت کودتا را به رسميت نشناخت و از مقام خود مستعفي گشت. پس از استعفا از فارس عازم تهران شد. ولي بنا به دعوت سران بختياري به آن ديار رفت تا کابينه سيد ضيا پس از 100 روز ساقط گرديد. با سقوط کابينه ضيا، وقتي قوام السلطنه به نخست وزيري رسيد، دکتر مصدق را به وزارت ماليه ( دارائي ) انتخاب نمود که با قبول شرايطي همکاري خود را با دولت جديد پذيرفت. با سقوط دولت قوام السلطنه و روي کار آمدن مجدد مشيرالدوله وقتي از مصدق خواسته شد که با سمت والي آذربايجان با دوت همکاري کند، با اين شرط که ارتشيان تحت امر او در منطقه باشند، قبول کرد. از اواخر بهمن 1300 تا اواسط سال 1301 اين ماموريت را پذيرفت، ولي در اواخر کار بخاطر سرپيچي فرمانده قشون آذربايجان از اوامرش بدستور رضا خان سردار سپه، وزير جنگ وقت، از اين سمت مستعفي گشت و به تهران مراجعت کرد. در خرداد ماه 1302 دکتر مصدق در کابينه مشيرالدوله به سمت وزير خارجه انتخاب شد و با خواسته انگليسيها براي دو مليون ليره که مدعي بودند براي ايجاد پليس جنوب خرج کرده اند بشدت مخالفت نمود و آب پاکي را بر دست وزير مختار انگلستان ريخت. پس از استعفاي مشيرالدوله، سردار سپه به نخست وزيري رسيد و دکتر مصدق از همکاري با اين دولت خودداري ورزيد. دکتر مصدق در دوره پنجم و ششم مجلس شواري ملي به وکالت مردم تهران انتخاب و در همين زمان که با صحنه سازي سلطنت خاندان قاجار منقرض و رضا خان سردار سپه و نخست وزير فعلي به مقام پادشاهي رسيد، او قاطعانه با اين انتخاب به مخالفت برخاست. زماني که عمر مجلس ششم به پايان رسيد و رضا شاه با ديکتاتوري مطلق فاتحه حکومت مشروطه و دمکراسي را خواند، دکتر مصدق طي ساليان دراز خانه نشين شد و در اواخر سلطنت پهلوي اول که همه رجال سابق يا از بين رفته بودند و يا دست بيعت به حکومت داده بودند، مصدق به زندان افتاد ولي پس از چند ماه آزاد شد و تحت نظر در ملک خود در احمد آباد مجبور به سکوت شد. رضا شاه در سال 1320 پس از اشغال ايران بوسيله قواي روس و انگليس، از سلطنت برکنار گشت و به آفريقاي جنوبي تبعيد گشت و دکتر مصدق به تهران برگشت. دکتر مصدق در انتخابات شور انگيز دوره 12 مجلس که پس از سقوط رضا شاه انجام شد، بار ديگر در مقام وکيل اول تهران قدم به مجلس نهاد و مورد تجليل تمام ملت ايران قرار گرفت. در انتخابات دوره 15 مجلس مداخلات نامشروع قوام السلطنه ( نخست وزير ) و شاه مانع شد تا دکتر مصدق قدم به مجلس بگذارد و موجب شد كه انگليسيها بتوانند قرارداد تحميلي سال 1933 دوره رضا شاه را که بمدت 60 سال حقوق ملت ايران را از نفت جنوب ضايع مي ساخت، در دولت ساعد مراغه اي تنفيذ سازند. خوشبختانه بر اثر فشار افکار عمومي مقصود انگليسيها تامين نشد و عمر مجلس پانزدهم سر رسيد. در همين دوران بود که دکتر مصدق و همراهان وي اقدام به پايه گذاري جبهه ملي ايران را نمودند ( 1328( بر خلاف انتظار انگليسي ها، در انتخابات مجلس 16 با همه تقلبات و حمايت شاه و دربار صندوقهاي ساختگي آرا تهران باطل شد و هژير وزير دربار دست نشانده والاحضرت اشرف بقتل رسيد و در نوبت دوم انتخابات، دکتر مصدق و گروهي از يارانش که هنوز دو سه نفري از آنها راه خيانت در پيش نگرفته بودند، بمجلس راه يافتند؛ که در همين مجلس پس از کشته شدن سپهبد رزم آرا، طرح ملي شدن صنايع نفت جنوب به رهبري دکتر مصدق تصويب شد و اندکي بعد در شور و اشتياق عمومي دکتر مصدق به نخست وزيري رسيد تا با كمك شخصيت بزرگ ديگري به نام آيت الله كاشاني كه نقش مهمي در به صحنه آوردن نيروهاي مذهبي به ميدان داشت ،‌قانون ملي شدن صنعت نفت را به اجرا در آورد. در ارديبهشت ماه سال 1330 دکتر مصدق با تکيه به راي اعتماد اکثر نمايندگان مجلس به نخست وزيري رسيد. نخستين اقدام دکتر مصدق پس از معرفي کابينه، اجراي طرح ملي شدن صنعت نفت بود. به دنبال شکايت دولت انگليس از دولت ايران و طرح شکايت مزبور در شوراي امنيت سازمان ملل، دکتر مصدق عازم نيويورک شد و به دفاع از حقوق ايران پرداخت. سپس به دادگاه لاهه رفت و در احقاق حق ملت ايران به پيروزي دست يافت. در بازگشت به ايران سفري نيز به مصر کرد و در آنجا مورد استقبال پر شکوه ملت مصر قرار گرفت. انتخابات دروه هفدهم مجلس بخاطر دخالتهاي ارتشيان و دربار به تشنج کشيد و کار بجايي رسيد که پس از انتخاب 80 نماينده، دکتر مصدق دستور توقف انتخابات حوزه هاي باقي مانده را صادر کرد. دکتر مصدق برا ي جلوگيري از کارشکنيهاي ارتش درخواست انتقال وزارت جنگ به دولت را از شاه نمود. که اين درخواست از طرف شاه رد شد. به همين دليل دکتر مصدق در 25 تيرماه 1331 در مقام نخست وزيري استعفا ميکند. يکروز بعد، مجلس قوام السلطنه را به نخست وزيري انتخاب کرد و قوام السلطنه با صدور بيانيه شديد الحني نخست وزيري خود را اعلام نمود. مردم ايران که از برکناري دکتر مصدق شديدا خشمگين بودند، در پي چهار روز تظاهرات و قيامهاي پيوسته در حمايت از دکتر مصدق، موفق به ساقط کردن دولت قوام گرديدند، و در 30 تير 1331 دکتر مصدق بار ديگر به مقام نخست وزيري ايران رسيد. در روز 9 اسفند ماه 1331 دربار با کمک عده اي از افسران اخراجي و اراذل و اوباش تصميم به اجراي طرح توطئه اي بر عليه مصدق کردند تا او را از بين ببرند. نقشه از اين قرار بود که شاه در آن روز به عنوان سفر به اروپا از پايتخت خارج شود و اعلام دارد که اين خواسته دکتر مصدق است.

مهاجرت آریائیان به ایران

آریائیان، مردمانی از نژاد هند و اروپایی بودند که در شمال فلات ایران می‌‌زیستند. دلیل اصلی مهاجرت آنها مشخص نیست اما به نظر می‌‌رسد دشوار شدن شرایط آب و هوایی و کمبود چراگاه ها، از دلایل آن باشد. مهاجرت آریائیان به فلات ایران یک مهاجرت تدریجی بوده است که در پایان دوران نوسنگی (7000 سال پیش از میلاد) آغاز شد و تا 4000 پیش از میلاد ادامه داشته است. نخستین آریایی‌هایی که به ایران آمدند شامل کاسی‌ها (کانتوها ـ کاشی‌ها)، لولوبیان و گوتیان بودند. کا‌سی‌ها تمدنی را پایه گذاری کردند که امروزه ما آن را بنام تمدن تپه سیلک می‌‌شناسیم. لولوبیان و گوتیان نیز در زاگرس مرکزی اقامت گزیدند که بعدها با آمدن مادها بخشی از آنها شدند. در حدود 5000 سال پیش از میلاد، مهاجرت بزرگ آریائیان به ایران آغاز شد و سه گروه بزرگ آریایی به ایران آمدند و هر یک در قسمتی از ایران سکنی گزیدند: مادها در شمال غربی ایران، پارس‌ها در قسمت جنوبی و پارت‌ها در حدود خراسان امروزی. شاخه‌های قومِ ایرانی در نیمه‌های هزاره‌ی اول قبل از مسیح عبارت بوده‌اند از: باختریان در باختریه (تاجیکستان و شمالشرق افغانستانِ کنونی)، سکاهای هوم‌کار در سگائیه (شرقِ ازبکستانِ کنونی)، سُغدیان در سغدیه (جنوب ازبکستان کنونی)، خوارزمیان در خوارزمیه (شمال ازبکستان و شمالشرق ترکمنستانِ کنونی)، مرغزیان در مرغوه یا مرو (جنوبغرب ازبکستان و شرق ترکمستان کنونی)، داهه در مرکز ترکمستان کنونی، هَرَیویان در هَرَیوَه یا هرات (غرب افغانستان کنونی)، دِرَنگِیان در درنگیانه یا سیستان (غرب افغانستان کنونی و شرق ایران کنونی)، مکائیان در مکائیه یا مَک‌کُران (بلوچستانِ ایران و پاکستان کنونی)، هیرکانیان در هیرکانیا یا گرگان (جنوبغربِ ترکمنستان کنونی و شمال ایرانِ کنونی)، پَرتُوَه‌ئیان در پارتیه (شمالشرق ایران کنونی)، تپوریان در تپوریه یا تپورستان (گیلان و مازندران کنونی)، آریازَنتا در اسپدانه در مرکزِ ایرانِ کنونی، سکاهای تیزخود در الانیه یا اران (آذربایجان مستقل کنونی)، آترپاتیگان در آذربایجان ایرانِ کنونی، مادایَه در ماد (غرب ایرانِ کنونی)، کُردوخ در کردستانِ (چهارپاره‌شده‌ی) کنونی، پارسَی در پارس و کرمانِ کنونی، انشان در لرستان و شمال خوزستان کنونی. قبایلی که در تاریخ با نامهای مانناها، لولوبیان‌ها، گوتیان‌ها، و کاسی‌ها شناسانده شده‌اند و در مناطق غربی ایران ساکن بوده‌اند تیره‌هائی از شاخه‌های قوم ایرانی بوده‌اند که زمانی برای خودشان اتحادیه‌های قبایلی و امیرنشین داشته‌اند، و سپس در پادشاهی ماد ادغام شده‌اند. مادها در ایران نزدیک 150 سال (708- 550 ق.م) هخامنشی‌ها کمی بیش از دویست سال (550-330 ق.م) اسکندر و سلوکی‌ها در حدود صد سال (330 -250 ق.م) اشکانیان قریب پانصد سال (250 ق.م – 226 م) و ساسانیان قریب چهار صد و سی سال (226-651 م) فرمانروایی داشتند.

نگاهي به تاريخچه ايران و ارزش مادي ومعنوي اين تمدن

نگاهي به تاريخچه ايران و ارزش مادي ومعنوي اين تمدن وهمچنين باري را که اين تمدن کهن بردوش مي کشد تا ايران امروز را به عظمت گذشته برساند را با نگاهي به مساله ديپلماسي درگير ايران – مساله هسته اي – در سالروز آغاز جنگ هشت ساله ايران و جشن فراموش شده مهرگان تلفيق کنم . آري پيامي از سوي مام وطن مي شنوم که با بر شمردن اين همه سالروز و مساله سعي در گفتن آن دارم. در ضمن پاسخي دهم بر توهين روزنامه گاردين .واين بحث را به زبان طنز خواهم آورد چه مي دانم هيچ زباني به برندگي و صداقت طنز نيست . موضوعي که اينک مي خواهم به آن بپردازم نياز به پيشنيازي دارد که فهرست وار اول گفته مي شود تا بعد بهتر بتوانيم نتيجه گيري کنيم . 1- آيا ميدانيد ايران چگونه بنا نهاده شد ؟ منظورم امپراطوري باشکوه و عظيم ايران که سر آغاز تمدن بزرگي بود ؟ مطمئنا هر ايراني ميداند که که کوروش کبير نخستين شاه هخامنشي با اتحاد ماد و پارس براين امر همت گمارد و به دست اين مرد خارق العاده وجانشين پر افتخار او داريوش اول , سراسر آسيا تسخير شد و ايران به نخستين امپراطوري بزرگ جهان بدل گشت که 320 سال دوام يافت . از نيل تا جيحون و از درياي اژه تا رود کنگ عصر نويني آغاز شده و ثبات بي سابقه اي ايجاد گرديده بود , حکومت مقتدر بر پا شد و شبکه ارتباطي کارآمدي تجارت را تشويق مي کرد و ثروت هنگفتي پديد آورده بود .مجموعه کاخها و معابد پاسارگاد وسرامد معماري جهان کهن –تخت جمشيد –که معرف سبک معماري هخامنشي است و منشاء قدرت دين و مذهب و هوش سر شار وهنر و ذوق ايراني است.بالاخره آن وجود مقدس در نبردي با سکها در شمال ايران کشته شد کشته اي که هرگز از ياد نخواهد رفت. جسدش را براي دفن کردن به مزارش درپاسارگاد منتقل نمودند .مزارش داراي 6 پله است که رو به بالا از ارتفاعشان کاسته مي شود . 2- ساخت تخت جمشيد که يکي از برترين بناهاي تاريخي جهان است. در حدود 2500 سال پيش به دستور داريوش بزرگ شروع شد و توسط جانشينان وي ادامه يافت و تغيراتي در ساختمان اوليه آن انجام شد. بر اساس خشت نبشته هاي پيدا شده در آنجا تمام کساني که در تخت جمشيد کار مي کردند حقوق مي گرفتند و در آن زمان قانون بيمه داشته اند. زنان نيز آنجا کار مي کرده اند.تخريب آن را به اسکندر مقدوني نسبت مي دهند. 3- ايران يک کشور باستاني و بسيار زيباست که از نظر جاذبه هاي طبيعي يکي از پنج کشور اول و از نظر آثار باستاني يکي از ده کشور اول کره زمين مي باشد. دوره هخامنشيان بخش مهمي از تاريخ ايران است . 4- قرآن کريم در سوره کهف او را بنام ذوالقرنين معرفي نموده است – به تفسير الميزان مراجعه فرماييد -ونيز بر اساس تورات ، کوروش بزرگ يک بار خانه قدس را که ويران شده بود بازسازي کرد.افلاطون درباره کورش مي گويد : کوروش سرداري بزرگ و دوستي عاليقدر براي کشورش بود. 5- حقوقدانان جهان منشور کورش را به عنوان نخستين منشور جهاني حقوق بشر و کوروش بزرگ را پايه گذار حقوق بشر مي دانند. 6- با آبگيري سد سيوند در پايان سال جاري كه عمليات احداث آن از سال 71 آغاز شد، تنگه بلاغي به طور كامل به زير آب خواهد رفت. اين سد در 100 كيلومتري شمال شيراز، 50 كيلومتري تخت‌‏ جمشيد احداث شده است .آبگيري سد سيوند تا پايان سال جاري علاوه بر نابود كردن تاريخ دو هزار ساله ايران, حيثيت جهاني ايران را نيز در معرض خطر قرار مي ‏دهد. پس از گذشت بيش از دو هزار سال هنوز سيستم‌‏هاي اقتصادي و اجتماعي سنتي مانند گروه‌‏هاي عشاير در اين منطقه حضور دارند و به علت بكر بودن اين تنگه و وجود شواهدي كه هنوز از گذشته‌‏هاي دور باقي مانده، مي ‏توان تاريخ را تجسم كرد. اين تنگه اولين جايي است كه مي‌‏توان در مورد خصوصيات و نحوه زندگي مردم دوره هخامنشي اطلاعاتي به دست آورد كه در صورت توسعه كاووش‌‏ها و مطالعات در اين منطقه مي‌‏توان اطلاعات فراواني در خصوص مردم هخامنشي كسب كرد. براساس نظر باستان‌‏شناسان و گياه‌‏شناسان، به علت بكر بودن تنگ بلاغي, گياهاني در اين منطقه وجود دارد كه در صورت انجام مطالعات كامل بر روي آنها مي‌‏توان به نوع گل‌‏ها, درختان و پوشش گياهي كه در باغ‌‏هاي پاسارگاد در زمان كوروش و داريوش وجود داشته، پي‌ ‏برد. 7- مدير بنياد پژوهشي پارس پاسارگاد گفت تا قبل از اين كه آبگيري سد سيوند آغاز شود ، كليه تلاش مان را براي انجام كارهاي باستان‌‏شناسي و جمع‌‏آوري اطلاعات از اين منطقه انجام خواهيم داد و در صورتي كه نتوانيم تا قبل از شروع آبگيري اطلاعات كافي را جمع‌‏آوري كنيم ، قطعاً به مراجع رسمي متذكر مي‌‏شويم و درخواست تعويق آبگيري سد را ارايه خواهيم كرد. وي، با اشاره به فصل دوم كاووش‌‏هاي باستان‌‏شناسي تنگ بلاغي تصريح‌‏ كرد: به محض اين كه فصل دوم كاووش‌‏ ها به اتمام برسد ، رسماً گزارش مفصلي از اطلاعات مربوط به وضعيت تنگه و ارزش‌‏هاي تاريخي و فرهنگي آن به دولت اعلام خواهيم كرد, تا آگاه شوند با آبگيري سد سيوند چه چيزي را از دست خواهند داد و چه چيزي را به دست خواهند آورد و آنگاه انتخاب را به عهده خود مردم ايران خواهيم گذاشت. وي در رابطه با اقدامات سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري در خصوص جلوگيري از آبگيري و توقف عمليات اجرايي پروژه سد سيوند گفت جلوگيري از آبگيري سد از عهده سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري خارج است و اين تصميم بايد توسط مقامات ارشد دولتي گرفته شود و ما تنها مي‌‏توانيم گزارشي از ارزش تاريخي - فرهنگي اين منطقه را به دولت ارايه دهيم. همچنين, عليرضا قلي‌‏نژاد, مديركل پايگاه پژوهشي محور تاريخي - فرهنگي شيراز، در اين خصوص مي‌‏گويد: مطالعات اخير در منطقه تنگ بلاغي باب تازه‌‏اي از تاريخ ايران را به روي باستان‌‏شناسان باز كرده و اميدواريم با اعلام نتايج پژوهش‌‏ها و با توجه به اهميتي كه موضوع پيدا كرده, مسوولان ، آب‌‏گيري سد سيوند را حداقل تا اتمام كامل مطالعات به تاخير اندازند. 8- تخت جمشيد سندي است که اثبات ميکند ما ايرانيان در 2500 سال پيش از نظر علوم انساني ، مهندسي و خداشناسي يکي از پيشرفته ترين کشورهاي اين سياره خاکي بوده ايم. واولين ملت يکتا پرست دنياي کهن بوده ايم . 9- آب گيري سد با اين استدلال که محموطه درياچه احتمالي تا مقبره کورش 3 کيلومتر فاصله دارد و همچنين از لحاظ ارتفاع آب نيز سطح آن در نقطه اي زير ارتفاع مقبره کورش واقع مي شود را تو جيح ميکنند نظر شما چيست ؟ 10- تنگه بلاغي قسمتي از مسير اتصال پاسارگاد به استخر و پارسه بوده است . اين قسمتي از راه شاهي است . 11- نمايشگاه ايران امپراطوري فراموش شده در موزه لندن برگزار شد وبا استقبال خوب جهانيان روبرو شد. 12- پس از برگذاري نمايشگاه امپراطوري گمشده در موزه لندن ، رئيس موزه بريتانيا اعلام کرد کتيبه منشور کورش که آنرا اولين قانون حقوق بشر ايران مي نامند براي سه ماه به موزه ملي ايران امانت مي دهند. 13- جاناتان جونز anathan Jones) گزارشگر روزنامه گاردين از برداشت خود از نمايشگاه آثار باستاني ايران «امپراطوري گمشده» كه در لندن برگزار شده است در تاريخ هشتم سپتامبر 2005 و در مقاله‌اي، تحت عنوان «امپراطوري شر» (The Evil Empire) امپراطوري ايران باستان را امپراطوري شر خوانده و ايرانيان باستان را نخستين تبهكاران تاريخ ناميده. در همان حال اسكندر مقدوني كه ميليون‌ها نفر را از «بوسفور و آسياي صغير و فينيقيه و سوريه تا هند و سمرقند و آسياي ميانه تا چين را از دم تيغ گذراند و تخت جمشيد را به آتش كشيد ، اسكندر كبير و نجات‌دهنده دموكراسي خوانده است.وي در ادامه نوشته دموكراسي در كشاكش جنگ اسكندر عليه استبداد ايراني زاده شد . واگر يونانيان پيروز نمي‌شدند استبداد و بربريت حاكم مي‌شد و ايرانيان را با داروغه ناتينگهام و ژنرال كاستر مقايسه كرده است . 14- پروفسور آرتور اپام پوپ دانشمند ايرانشناس که جنازه اش بنا به وصيتش درساحل زاينده رود،در نزديكي پل خواجو بخاك سپرده شده .اوکه ترويج و اعتلاي ارزش و اعتبار هنر و فرهنگ كشور ايران رادر دل داشت. مي گويند وي با مشاهده عبور ماشينها از روي پل خواجو درازکش بر زمين خوابيد تا از تخريب اين بنا جلوگيري کند . البته اين کار او با خنده ومسخره نمودن ما ايرانيان پايان يافت.وي در چهارشنبه19 شهريورماه سال 1348 در شهر شيراز،در آستانة89 سالگي مرد.وي درباره ايران باستان مي‌نويسد: از اينكه فلات ايران در آخرين مرحله عصر حجر، يعني در حدود اواخر هزاره پنجم (ق.م) داراي يك تمدن بسيار پيشرفته بوده شكي نيست .و فنون كشاورزي، فلزكاري و علم نوشتن اعداد، نجوم و رياضي و مباني ديني و فلسفي از سرزميني كه امروز ايران‌ خوانده مي‌شود آغاز شد و سرچشمه بسياري از اين امور در فلات فرهنگي ايران است . 15 - تنها قطب در آمد گردشگري آمريکا دره اي عميق است که غروبها در پايين آن مه ايجاد مي شود و ابر بالا مي آيد . اين دره که گراند کانيون (Grand Canyon ) نام دارد ساليانه 3 برابر پول نفت ايران در آمد دارد . 16- دعاي داريوش کبير در تخت جمشيد : "خداوندا اين کشور را از دشمن ، از خشکسالي ، از دروغ محفوظ بدار ."

ايلاميان

ظهور دولت ايلام (640 –3200) قبل از ميلاد به عنوان اولين قدرت متمركز در عرصه فلات ايران (جنوب غربي سرزمين كنوني ايران) آغازي بود براي تأثير فكر، هنر و تمدن مردم فلات ايران بر ساير تمدن هاي اطراف همچون تمدن بين النهرين و مصر، ارتباطي كه هميشه با كش و قوس هاي فراواني همراه بود و گاهي باعث تسلط تمدني بر تمدن ديگر مي شد. بطوريكه امروزه مي توان آثار تبادل فرهنگي دولت ايلام و ساير اقوام ساكن در كوهستان هاي فلات ايران همچون کاسی‌ها ، لولوبیان، و اورارتو و... را در ميان نقوش برجسته سومري ها، اکدي ها،آشوري ها، بابلي ها و... در بين النهرين و يا در ميان آثار مكشوفه از شهرهاي كهن شوش ، انشان، دورانتياش، نينوا، بابل و ... مشاهده كرد هرچند در اين دوران تمدنهاي قدرتمند ديگري همچون تمدن جیرفت و يا تمدن سرزمين هاي جنوب شرقي ايران در شهر سوخته وجود داشته اند و به طور حتم بسيار قدرتمند بوده اند اما به دليل نبود شناخت كافي از ارتباط آنها با ساير تمدن هاي همجوار صحبت هنوز زود است. ایلامیان یا عیلامی‌ها اقوامی بودند که از هزاره چهارم پ. م. تا هزاره نخست پ. م. ، بر بخش بزرگی از مناطق جنوب و غرب ایران فرمانروایی داشتند. بر حسب تقسیمات جغرافیای سیاسی امروز، ایلام باستان سرزمین‌های خوزستان، فارس، ایلام و بخش‌هایی از استان‌های بوشهر، کرمان، لرستان و کردستان را شامل می‌شد. آثار كشف ‌شده تمدن ایلامیان، در شوش نمایانگر تمدن شهری قابل توجهی است. تمدن ایلامیان از راه دریایی و شهر سوخته در سیستان، با تمدن پیرامون رود سند هند و از راه شوش با تمدن سومر مربوط می‌شده است. ایلامیان نخستین مخترعان خط در ایران هستند. به قدرت رسیدن حكومت ایلامیان و قدرت یافتن سلسله عیلامی پادشاهی اوان در شمال دشت خوزستان مهم ‌ترین رویداد سیاسی ایران در هزاره سوم پ. م. است. پادشاهی اَوان یکی از دودمان‌های ایلامی باستان در جنوب غربی ایران بود. پادشاهی آوان پس از شکوه و قدرت کوتیک ـ این شوشینک همچون امپراتوری اکد، ناگهان فرو پاشید؛ این فروپاشی و هرج و مرج در منطقه در پی تاخت و تاز گوتیان زاگرس نشین رخ داد. تا پیش از ورود مادها و پارسها حدود یك هزار سال تاریخ سرزمین ایران منحصر به تاریخ عیلام است. سرزمین اصلی عیلام در شمال دشت خوزستان بوده. فرهنگ و تمدن عیلامی از شرق رودخانه دجله تا شهر سوخته زابل و از ارتفاعات زاگرس مركزی تا بوشهر اثر گذار بوده است. عیلامیان نه سامی نژادند و نه آریایی آنان ساكنان اوليه دشت خوزستان هستند.