۱۳۸۷ مرداد ۱, سه‌شنبه

سرزمين ماد

سرزمين ماد سرزمين ماد كه در كتيبه‌هاي عصر هخامنشي تحت عنوان «مادا» و در آثار مورخان يوناني «مذيا» آمده است، در كتيبه سلمانسر سوم مربوط به سال 835 پيش از ميلاد «آماداي» ذكر شده است. پس از اين زمان در آثار آشوريان و نوشته‌هاي بعدي مربوط به بين‌النهرين تحت عناوين «ماتاي» و «ماداي» آمده است. شايد در تعابير وسيع‌تر و برداشت‌هاي ديگر با «اومان ماندا» كه به كل سرزمين‌هاي شمال غربي ايران اطلاق مي‌شود، گفته مي‌شده است. اومان ماندا به جايي گفته مي‌شده است كه در سده هشتم پيش از ميلاد شخصي به نام ديوكس قبايل ايراني را متحد كرده و دولتي را به وسيله اين اتحاد به وجود آورد.1 ولي به طور كلي تا چه اندازه و به چه مسافتي آشوريان بر اثر حملات نظامي خود به سرزمين ماد و به طرف شرق بين‌النهرين پيشروي كرده‌اند، مورد اختلاف مورخين است.2 بر اثر حملات سكيت‌ها در سال 626 پيش از ميلاد مادها كمتر از آشوريان زيان و آسيب نديدند. در سال 612 پيش از ميلاد مادها به فرمانروايي كياكسار به بابليان كه تحت حكومت نبوپولاسار بودند براي تخريب نينوا كمك مي‌كنند. به اين ترتيب امپراطوري آشوريان به كلي از بين مي‌رود. به خاطر ناكامل بودن و ناكافي بودن اخبار و گزارش‌هاي جنگ آشوريان بررسي ترتيب شاهان ماد كاملا امكان‌پذير نيست و آنچه امروز روايت مي‌شود مطمئن به نظر نمي‌رسد. براساس جدول هرودت آنان عبارتند از ديوكس، فرااٌرتس، كياكسارس و آستياگس. كاملا متفاوت با جدول هرودت جدول كتسياس است كه ديودور سيسيلي نيز از او پيروي كرده است و در جاي ديگر به بررسي اين اختلاف خواهيم پرداخت. امپراطوري ماد در سال 553 پيش از ميلاد بر اثر حمله كوروش سقوط مي‌كند و به كلي منقرض مي‌شود. بنا و احيانا بازسازي ديوار ماد كه به وسيله نبوكد نصر (بخت‌النصر) آغاز مي‌شود در دوره حكومت جهاني هخامنشي همراه با خطر مادها به پايان مي‌رسد. پارس‌ها افزون بر آن و متعاقب اين پيروزي در سال 546 ق.م شهر سارد پايتخت ليدي و در سال 539 ق.م بابل را تسخير مي‌كنند. دولت ماد همانند دولت پارت‌ها كه بعدها در همين سرزمين تاسيس شد، يك دولت فدراتيو و فئودال بود و كاملا با دولت داريوش كه حكومتي متمركز و مبتني بر تصميم‌گيري مركز توسط يك پادشاه بود، متفاوت بود. دولت ماد داراي شاهك‌هاي متعددي بود. اين‌گونه به نظر مي‌رسد كه منابع عربي اطلاق «ملوك‌الطوايفي» را كه براي اشكانيان به كار برده‌اند، براي مادها نيز مي‌توان معتبر دانست. درباره اساس حكومت و ساختار دولت ماد و سازمان‌هاي متعلق به اين دولت اطلاع دقيقي در دست نيست، زيرا اسناد و مدارك لازم و كافي در اختيار پژوهشگران قرار ندارد و اين عمدتا ناشي از نبودن مدارك و شواهد باستان‌شناسي متعلق به اين دوره است. مراكز حكومت مادها مانند اكباتان و نيز رگا يا «ري» نزديك تهران كه هنوز آثاري از آن دوره در آنجا به دست نيامده حفاري نشده است مادها كه قبايل آن را هرودت در كتاب نخست خود به ما معرفي مي‌كند و قبيله مغان يكي از اين قبايل بود، از نظر سياسي داراي وجهه و امتيازات بيش‌تري از پارسيان بودند كه در جنوب و جنوب خاوري سرزمين ماد زندگي مي‌كرده‌اند. پارس‌ها از هر قوم و قبيله‌اي به مادها نزديك‌ترند و بي‌ترديد از نژادي مشترك مي‌باشند، گرچه بعدها مادها پس از پيروزي پارسيان بر خود در حكومت پارس‌ها (هخامنشيان) از امتيازات سياسي و اجتماعي و معافيت مالياتي مانند پارس‌ها برخوردار نبودند، ولي در دولت هخامنشيان مهم‌ترين ماموران دولتي و صاحب‌منصبان از ميان مادها نيز برگزيده شده بودند. مادها در ميان نيروهاي حافظ جان درباريان هخامنشيان بوده و نيز برخي اعضا سپاه ده هزار نفري جاويدان را تشكيل مي‌داده‌اند. گوتيان، سوباريان، حوريان، ميتاني‌ها، مانناها و اورارتوييان ساكنين پيش از ورود آريايي‌ها و طبعا پيش از مادها در فلات ايران و عمدتا در ضلع غرب و شمال غربي اين فلات بوده‌اند. به روايت هرودت مادها نخستين افرادي نبوده‌اند كه در ايران سكني گزيده بودند. هرودت گزارش مي‌كند كه اكباتان و بقيه سرزمين مادها تشكيل ده ساتراپي را مي‌داده و ساكنان آن ملزم به پرداخت چهارصد و پنجاه تالان نقره ماليات بوده‌اند. لباس (اونيفرم) و شيوه مسلح بودن آنها به تفكيك و به دقت در نقوش تخت‌جمشيد به تصوير كشيده شده است. زبان مادها به زبان عمومي ايرانيان نزديك‌تر است تا زبان پارس‌ها. راجع‌به زبان مادها و امكان وجود كتابت درميان آنها به روايت كارشناسان تاريخ ماد مانند تئودور نولدكه و جيمزدارمستتر در جاي خود سخن خواهيم گفت و اين استدلال كه امپراطوري ماد به عنوان براندازنده يكي از قهارترين دولت‌هاي روي زمين يعني دولت آشور در آواخر سده هفتم پيش از ميلاد آيا توان كتابت داشته و داراي زبان رسمي بوده است يا خير؟ وقتي منابع تاريخي از جزييات تمدن و فرهنگ مادها اطلاعات و گزارشاتي را در اختيار پژوهشگران مي‌گذارند، طبعا باور اين پژوهشگران در اين باره كه مادها توان كتابت نداشته و داراي خط نبوده‌اند، جدا سست مي‌شود. هرودت راجع به فرهنگ مادها و چگونگي دقت آنها در اداره امورات كشور و اوضاع اجتماعي و حتي نوع لباس و انواع پوشاك مادها و به ويژه ابزار دفاعي و سلاح‌هاي جنگيان مادي چنان جزييات را به پژوهشگران معرفي مي‌كند كه بي‌ترديد بايد بخش قابل ملاحظه‌اي از تمدن پارسيان را گرفته يا به ارث برده شده از مادها دانست. به گونه‌اي كه هم‌اكنون اشاره شد زبان مادها در مقايسه با زبان ايرانيان عصر هخامنشي، به زبان اقوام ايراني نژاد نزديك‌تر است. با توجه به نواحي تحت حكومت و سكونت مادها، نام‌هاي مناطق و نواحي مادي برخلاف عناوين اطلاق شده بر نواحي تحت حكومت پارسيان دقيق‌تر و آسان‌تر قابل تشخيص هستند، به ويژه اين نظر را مي‌توان به روستاها و مناطق كوچك‌تر و بزرگ‌تر كرمانشاه، همدان و اصفهان تاييد كرد. همه منطقه كردستان با اضافه شمال لرستان، آذربايجان و تهران و اصفهان مادي بوده است. شاهراه معروف در دروازه آسيا كه از بابل به اكباتان (عراق به همدان) دو ناحيه ماد را از هم جدا و مشخص مي‌كرد يعني ماد شمال و ماد جنوب را كه بهتر است ماد عليا و ماد سفلي گفته شود. منابع جغرافيايي يونان و روم باستان و حتي منابع سرياني منطقه سرپل را جدا كننده دو بخش عليا و سفلاي ماد دانسته‌اند. منطقه ماد كه در بررسي قلمرو حكومت پارتيان و ساسانيان توسط مورخان و جغرافي‌دانان از آن اسم برده شده است، براساس روايات گوناگون و آنطور كه در دوران اسلامي گزارش شده است، موظف بود كه به ساكنان بصره و كوفه ماليات زمين و ماليات سرانه بپردازد. بعدها براي خطه ماد عنوان «ال جبال» به كار برده مي شد و اين ناشي از وضعيت جغرافيايي و شرايط اقليمي اين سرزمين به خاطر كوهستاني بودنش است و نيز عنوان «عراق عجم» نزد مورخين به كار برده شده است. نام‌گذاري و ذكر اسامي درياچه‌ها و اماكن ديگر متعلق به سرزمين ماد براساس منابع ديني ايران باستان در دوره‌هاي مختلف با اختلافات و تفاوت‌هايي قابل ذكر و بررسي است. نمونه بارز اين ادعا را مي‌توان در مورد درياچه اروميه در آذربايجان يافت. اين درياچه در منابع ايران كهن «درياچه چچست“ ذكر شده و بعدها به درياچه «اروميه» در عصر اشكانيان صورت گرفته است. برخي از نام‌هايي كه توسط هخامنشيان به كار برده شده است، پيشينه مادي دارد از آن‌جمله است نام «كوروش» به معناي «عامل» و حتي «كارگر» و حتي «مزدور» كه آخري به ندرت و احتمالا بر اثر ترجمه و برداشت‌هاي نادرست برخي از مورخين مانند دياكونف صورت گرفته است. مغان كه در زبان فارسي باستان به صورت مفرد «مگوش» و در زبان يوناني «ماگوس» يا «ماغوس» آمده است با فرهنگ كهن ايران پيوندي ديرينه دارد. هرودت مغان را به عنوان يكي از قابل متعدد ماد معرفي مي‌كند. در جاي ديگر به معرفي قبايل ماد و نقش آنها در شكل‌گيري حكومت مادها و بقاي آن دولت و حتي سقوط آن خواهيم پرداخت. به روايت هرودت قبيله مغان طبقه روحاني را در حكومت‌هاي ايرانيان (مادها و پارس‌ها) تشكيل مي‌داده و آداب و عاداتي را دنبال مي‌كرده است كه بعدها به صورت وظايف و سنن ديني در آداب و رسوم ايرانيان متداول و معمول شده است. از آن جمله است شيوه دفن و دفع مردگان با آيين تطهير و شيوه‌هاي شستشو، از بين بردن جانوران زيانكار، پرستش سگ و ازدواج‌هاي خانوادگي. علي‌رغم جنبش‌ها و تفكرات ديني و اعتقادات قبيله‌اي ضد مغان در شرق ايران و قدرت سياسي در جنوب غربي ايران، مغان خيلي سريع خود را وارد امور سياسي و مذهبي كردند و به گونه روزافزون حتي داراي قدرت سياسي شدند. اين امر در عصر مادها و بعدها در دوره حكومت ساسانيان به روشني قابل تشخيص و تاييد است. ارتقاء مقام مغان در دولت ساساني از 224 تا 652 ميلادي آن‌چنان قابل توجه است كه تقريبا همه اركان حكومتي زير نظر اين روحانيون بود.مغان (روحانيون) عصر ساساني آن‌چنان نيرومند بودند كه تاج را بر سر شاهان گذاشته و يا با مشاهده خطايي از او تاج را از سر او برداشته و او را از سلطنت خلع و به ضرورت وي را به زندان نيز مي‌بردند. اين روحانيون در عصر ساساني در مقابل بدعت‌گذاراني مانند ماني و مزدك ايستادگي كرده و قدرت آنها تنها در امور ديني بسنده نمي‌شد، بلكه مبارزه با مسيحيت و نزاع بر سر قدرت و مداخله در امور سياست داخلي و حتي سياست خارجي و مسايل اقتصادي، قضايي و نظامي در حيطه اختيارات آنها قلمداد مي‌شد. با تمام اين تفاصيل منشا اصلي و موقعيت و مشاغل واقعي مغان را در گذشته‌هاي دور نمي‌توان تشخيص داد و بازشناخت. از نظر لغوي در تعابير و تفاسير يونانيان مغ به معناي «جادوگر» و «شعبده‌باز» است. در منابع ايران عصر هخامنشي «مگوش» به معناي احتمالي «گروه» و «باند» مي‌تواند باشد. مغان به صورت چهره‌هاي مبارز، اداره كننده مراسم مذهبي و قرباني و علاقه‌مندان سرسخت به ثنويت معرفي شده‌اند. مغان ظاهرا حاملان و ناقلان تفكرات ديني و آداب و سنن غرب ايران هستند و به همين دليل برخي از پژوهشگران بي‌آن‌كه از اسناد و مدارك و پايگاه تحقيقاتي قابل قبولي برخوردار باشند، بيهوده مي‌كوشند مغان را گروهي بدانند كه از بين‌النهرين آمده و ريشه در انديشه‌هاي كاهنان معابد آن سامان دارند. ناگفته نماند كه در اين خصوص منابع تاريخ يونان نيز قابل اعتماد نيستند. كما اينكه هرودت در اين مورد اخبار و اطلاعات ضد و نقيض در اختيار ما مي‌گذارد، هرودت همان‌گونه كه در بالا اشاره شد گاه مغان را آموزگاران و بيشتر شاگردان پيشوايان ديني ايراني در عهود باستان مي‌داند و گاهي نيز آنها را از كاهنان معابد بابلي جدا نمي‌داند و مشاغلي همانند آنها (كاهنان معابد بابلي) را به مغان نسبت مي‌دهد و همان‌گونه كه پيش‌تر گفته شد هرودت هم مانند ساير يونانيان در خصوص ارزيابي موقعيت و منصب و مشاغل مغان ايشان را همانند كلدانيان (كاهنان معابد بابلي) به عنوان ستاره‌شناسان، معبرين خواب يا خوابگزاران و پيشگويان و جادوگران قلمداد مي‌كند. برخي از پژوهشگران اين نظر هرودت را صائب و قابل قبول نمي‌دانند و بر اين باورند كه آنگونه مشاغل پيشينه‌اي در جمع مغان نداشته و مغان را اساسا به عنوان راهنمايان جوامع و كساني ]كه[ با انديشه پردازي مردم را دعوت به قبول آداب و آيين خدايان مي‌كرده‌اند، مي‌شناسند. اين دسته از پژوهشگران مغان را بنيانگذاران تفكرات ديني مي‌دانند گرچه اين تفكرات در آغاز و تا دير زمان پس از تشكيل انجمن مغان با خرافات و تا حدودي جادوگري آميخته بوده است.

هیچ نظری موجود نیست: