۱۳۸۷ مرداد ۱, سه‌شنبه

زرتشت دين ابرانيان

در زماني از تاريخ كه ايران در گيرودار زايش يك نوزاد تمدني بود كه قرار بود درآينده تمدن شكوهمند ايران هخامنشي شود «زَرَت‌اوشترَه پسر پوروش‌ اسپَه» از خاندانِ «اسپيتامَه» در خوارزم (شمال ازبكستانِ كنوني) ظهور كرد. زَرت‌اوشترَه بمعناي شتر زرين است. شتر در خوارزم و بيابانهاي آسياي ميانه يك حيوان بسيار مفيد به شمار ميرفت زيرا سواري بود، باركش بود، شير براي تغذيه ميداد، از گوشتش تغذيه ميشد، از پشمش پوشاك و چادر ساخته ميشد، و از پوستش فرش و سپر و ابزار ميساختند؛ و به اين علتها انسانها براي شتر ارج و منزلتي قائل بودند، و براي فرزندانشان اسم شتر را با پسوندهاي زيبا برميگزيدند، و يكي از اين نامها «زرت‌اوشتره» (شتر زرين) را پوروشاسپه براي فرزند خويش برگزيده بود. اسب نيز چون يك حيوان سودمند بود، نام فرزندانشان را به آن پيوند ميزدند. نامهائي كه پسوند «اسب» دارند (ويشت‌اسپه، اورونت‌اسپه، جام‌اسپه، پوروش‌اسپه، كرش‌اسپه)، همه منسوب به اسب هستند. براي گاو نيز آريائيان احترام خاصي قائل بودند، زيرا هم شير ميداد، هم زمين را شخم ميزد هم بار ميبرد هم ازگوشتش تغذيه ميكردند هم از پوستش پوشاك وكفش و فرش ميساختند. از اينرو براي انتخاب نام فرزندانشان انتساب به گاو نيز ميمون و خجسته تلقي ميكردند، و ما در ايران به نامهائي برميخوريم كه با نام گاو پيوند خورده است؛ از اين جمله است گائوماتا كه نام معروفترين اصلاح‌طلب تاريخ باستان است. گائومادپان نام يك ايراني نامدار مدينه دردههء سوم هجري است كه نامش را درجريان ترور خليفهء دوم- عمر- ميشنويم. چونكه سگ درميان ايرانيان يك جانور پسنديده بود برخي از نامهاي ايراني به اين جانور نيز منسوب است، و ما نام «اسپَكه» (سگ) را در ميان نامهاي فرمانروايان ايراني قبائل اشكيدا (اسكيت) در شمال آذربايجان مي‌يابيم. وقتي مجموعه‌ئي از اين نامها را در كنار يكديگر بگذاريم، ديگر ديدن اينكه نام زرتشت با شتر پيوند دارد هيچ شگفتي را براي ما ايجاد نميكند، و به راحتي ميتوانيم قبول كنيم كه زرت اوشتره به معناي شتر زرين است و معناي ديگري ندارد، و لازم نيست كه- همچون استادان پورداوود و آذرگشسپ- خيال كنيم كه چنين نامي نميتواند براي پيامبر بزرگ ايرانيان برازنده باشد، و بيهوده در تلاش برآئيم كه معناي ديگري را براي آن بيابيم. پژوهشگران تاريخ ايران باستان دربارهء تاريخ و محل ظهور زرتشت اتفاق نظر ندارند؛ گاه ويرا تا ششهزار سال ق‌م به عقب ميبرند، وگاه اورا معاصر داريوش بزرگ ميدانند. در اوستاي بازنويسي شده در عهد شاپور دوم ساساني (قرن چهارم ميلادي) زرتشت را بنا بر روايات مغان آذربايجان اهل آذربايجان دانسته‌اند و زمان او را قرن هفتم يا ششم ق‌م ذكركرده‌اند. البته اين روايت نميتواند درست باشد؛ زيرا بي‌ترديد زرتشت متعلق به دوراني بسيار دورتر ازاين تاريخ بوده و به زماني تعلق داشته كه هنوز مهاجرت آريائيان به درون ايران آغاز نشده بوده است. محققان عقيده دارند كه لهجه‌ئي كه گاتاي زرتشت به آن سروده شده از لهجه‌هاي دوران بسيار دورتر اززمان مادها است؛ و آباديها و وقايعي كه در گاتا ازآنها نام برده شده نشان ميدهد كه وقايع مربوط به زرتشت درشرق فلات ايران اتفاق ميافتاده است. ايرانيان از قرن نهم ق‌م به بعد در غرب فلات ايران با دولتهاي عيلامي و آشوري آشنائي داشته‌اند، و اگر آنگونه كه روايات مغان آذربايجان ادعا كرده زرتشت از اهالي آذربايجان ميبود، اصولا او نيز ميبايست از تمدن آشوري داراي اطلاع وافي ميبود، و در چنين صورتي حتما ميبايست اثر اين آشنائي در كتاب او بازتاب مي‌يافت. روايات مغ‌ها زمان زرتشت را تا قرن ششم ق‌م به جلو آوردند، و اين زماني بود كه دولت ماد در اوج شكوه بود، و زرتشت نيز بنا بر اين رواياتِ نادرست در سرزمين اصلي دولت ماد زندگي ميكرد. اگر چيزي از حقيقت در اين روايات نهفته بود اصولا ميبايست زرتشت در سروده‌هايش به دولت ماد و شاه ماد اشاره ميكرد؛ در حاليكه اصلا چنين چيزي وجود ندارد و درسخنان او هيچ نشانه‌ئي از تشكيلات سياسي زمان ماد به چشم نميخورد. زرتشت از حكومتگران ايراني با صفتهاي «كاوي» و «كرپن» و «اوسيج» ياد ميكند، و تنها فرمانرواي مقتدري كه او ازوي نام برده است ييما فرزند وي‌وَنگهان (جمشيد فرزند هوشنگ) است كه به دورانِ ماقبل مهاجرت آريائي‌ها به هند تعلق داشته است. او از ييما به گونه‌ئي ياد ميكند كه گوئي اندكي پيش از او مي‌زيسته و او خانواده‌اش را مي‌شناخته است. نام آبادي‌هائي هم كه زرتشت درگاتا آورده به هيچ‌وجه دررديف نامهائي كه درسلطنت مادها وجود داشت نميگنجد. روايات سنتي كه ميگويند كه زرتشت از آذربايجان به شرق كشور مهاجرت كرد ازنظر تاريخي هيچ اعتباري نميتواند داشته باشد. خود زرتشت تصريح دارد كه از آغاز كارش در خوارزم بوده و بعد هم به باختر (بلخ) رفته است؛ وچه گواهي بهتر ازگواهي خود زرتشت است؟. منطقهء ظهور زرتشت چنان از غرب ايران و از ميانرودان وآسياي صغير به دور بوده كه هيچ نامي از اقوامي كه در اين سرزمينها ميزيسته‌اند به آن منطقه نرسيده بوده است. در اواخر هزارهء دوم ق‌م تنها ارتباطي كه مردم نواحي غربي فلات ايران با شرق فلات داشته‌اند روابط عيلاميها با آن ناحيه بوده كه كاروانهاي بازرگاني‌شان تا دوردست‌ترين مناطق شرق فلات ايران ميرسيده و ساخته‌هاي تمدني آنها را به آن مناطق حمل ميكرده است. زرتشت حتي وقتي ميخواهد از كشور عيلام ياد كند از آن به عنوان «اقليم هفتم» و «خوانيرَث» نام ميبَرد و اشاره ميكند كه درآن سرزمين بي‌عدالتي حكمفرما است و فرمانش دردست انگره‌منيو است، و حاكمانش پيرو انگره‌منيو هستند. او كاويهائي كه درصدد تشكيل اتحاديه جنگها به راه مي‌افكندند را به شاهاني تشبيه ميكند كه در خوانيرث زندگي ميكردند و اهورامزدا را نمي‌شناختند و ديواپرست بودند: «شما ديواها ازجنس انگره‌منيوايد وكسانيكه ستايشگر شمايند نيز چنينند. شما ديرزماني است كه در خوانيرث دست به كارهائي ميزنيد كه برهمگان معلوم است. شما فرمان ميدهيد وآنها كه توسط شما قدر و منزلت يافته‌اند بد ميكنند و از فرمان اهورامزدا و درستكرداري دوري ميجويند. شما مردم را ازخوشبختي دور داشته‌ايد؛ زيرا كه انگره‌منيو شما وگرهماهاي فرمانبر شما را از نيكيها دور ميدارد و به سوي پيروي از دروغ ميرانَد تا بشريت را به نابودي بكشانيد». نام سرزمينهائي كه در اوستا آمده هيچكدام در اسناد تاريخي وجود ندارد و بي‌ترديد تا قرن ششم ق‌م اين نامها به مرور زمان تغيير يافته بوده است. حتي از اقوامي چون «سَكا» و «داهَه» كه در قرن هفتم ق‌م قبائل نيرومندي بودند كه اولي درناحيهء سيحون ودومي در غرب خوارزم و بيابانهاي شرق درياي خزر سكونت داشتند در سروده‌هاي زرتشت هيچ خبري نيست؛ و او به جاي سكاها از قوم «تورَهيا» (توران) سخن ميگويد. تورَهيا آن بخش از آريائيان بودند كه درقرنهاي بعدي قبائل سكائي ازآنها منشعب شدند، و بخشي ازآنها مدتها بعد به درون فلات ايران مهاجرت كردند و ناحيهء «سيستان» (سكستان) به نام آنها شناخته شد. روايتهاي عهد هخامنشي روزگار زرتشت را تا 6000 سال پيش از تشكيل دولت هخامنشي به عقب برده بوده‌اند. اين روايات را كه برخي از مورخين يوناني بنابر شنيده‌هايشان از ايرانيانِ آن زمان نقل كرده‌اند بهترين گواه بي‌اساس بودن روايت مغان ساساني است كه زرتشت را معاصر اواخر سلطنت ماد و اوائل سلطنت هخامنشي دانسته است. قابل قبولترين بررسيهائي كه در بارهء زمان زرتشت به عمل آمده، نشان ميدهد كه زرتشت در دوره‌ئي از قرنهاي 13/ 12 ق‌م درنواحي جنوبي درياچهء آرال درسرزمين خوارزم ظهور كرده است. يعني خاستگاه زرتشت در جنوب درياچهء آرال بوده و اوج فعاليتهاي تبليغيش در بلخ (شمال و شرق افغانستان كنوني) بوده است.

هیچ نظری موجود نیست: