۱۳۸۷ مهر ۳۰, سه‌شنبه

سرگذشت نیکلای دوم

روزي آناتول فرانس گفت " كاملترين انقلاب ، انقلابي است كه در آن آخرين پادشاه با روده هاي آخرين كشيش بدار آويخته شود " . هر چند اين جمله در خود طنزي قوي نهفته دارد اما او آگاهانه و يا ناآگاهانه به مهمترين واقعيت موجود مقابل سعادت بشر اشاره كرده بود. مذهب و استبداد. نيكلاي دوم كه به تقليد از پيشينه گان خود در قرن هجدهم لقب " تزار " را بر خود نهاده بود آخرين عضو از خانواده " رومانف " ها بود كه تومار زندگيش در پس انقلابي همه گير در هم پيچيده شد. لقب تزار براي اولين بار توسط " ايوان چهارم" كه از شدت جنايت به " ايوان مخوف " ملقب شده بود مورد استفاده قرار گرفته بود. رومانف ها خانداني بودند كه قرنها سرزمين روسيه را بمثابه ارثي الهي متعلق به خود دانسته و بر آن حكومت ميكردند. آنها در كاخ هاي افسانه اي خود زيست ميكردند و زالو وار از خون مليونها دهقان و كشاورز ارتزاق ميكردند. اما قرعه تاريخ به نيكلاي دوم اصابت كرده بود كه در طول سلطنت مستبدانه خود شاهد چندين انقلاب پي درپي باشد . در حقيقت تزار تنها خانوده رومانف ها بود كه هرگز فرصت پيدا نكرد مانند پيشينيان خود براحتي حكومت كند و در طول حكومتش بارها با چالش هاي جدي انقلابي و حتي خانوادگي و اخلاقي دست بگريبان بود بازي تاريخ بازي عجيبي است . بطوريكه گاهي نميتوان رابطه ديالكتيكي آن را توضيح داد. تزار و پدرش هر دو توسط دو برادر مورد تهديد جدي قرار گرفته بودند. برادراني از خانواده " ايليچ اوليانف"! . برادر بزرگتر بنام اكساندر روزي با اسلحه اي به قصد ترور " الكساندر سوم ( پدر تزار)" بسويش شليك كرد كه تيرش بخطا رفت و جانش را در همان راه باخت. برادر بزرگتر زماني كه در مقابل جوخه تيرباران قرار گرفته بود شايد هرگز حدس نميزد كه دو دهه بعد برادر كوچكترش " ولاديمير" كه نام مستعار ( لنين) را داشت فرزند اكساندار سوم ، يعني نيكلاي دوم ( تزار) را به گورستان تاريخ روانه كند. برادر لنين در جنبش هاي ضد سلطنتي قرن هجدهم روسيه از فعالين گروه معروف " ناردونيك " ها بود. ناردونيك ها جنبشي بودند كه اعتقاد داشتند تنها راه پيروزي بر استبداد و ديكتاتوري كشتن و ترور آنهاست. انها معتقد بودند كه با ترور هر ديكتاتور توده ها جسور تر و اميدوار تر ميشوند. شايد نظريات چريكي كه قرن بعد در جنبشها رواج پيدا كرده بود بنوعي ريشه در نظريات ناردونيكها داشته باشد. هرچند لنين در همان زمان جواني به نقد " ناردونيك " ها و مبارزات جدا از توده آنها رو اورد . بطوريكه " ناردونيك " بودن ديگر افتخار چنداني براي كسي نداشت. برادر لنين در حالي كه قصد ترور الكساندر سوم را داشت دستگير و بلافاصله در ملا عام تيرباران شد تزار براحتي سلطنت نكرد. او در مدت كوتاه حكومتش بارها به دست اندازهاي جدي افتاده بود. چه مشكلات اخلاقي كه معتمدش " راسپوتين" برايش براه انداخته بود و چه انقلابات و خيزشهاي عظيم توده اي و تحركات سازمانهاي زيرزميني كمونيست كه لحظه اي او را اسوده نگذاشت. راسپوتين ديوانه و آدم ولگردي بود كه پياده در بيابانها حركت ميكرد. در راه براي سير كردن شكمش به صومعه ها ميرفت و مدتي آنجا ميماند. همين سبب شد عده اي تصور كنند كه او " مقدس " است. تصور احمقانه اي كه براي راسپوتين دوره اي از لذت و جلال و شكوه به ارمغان آورده بود. اما چطور پايش به كاخ تزار كشيده شد؟ همسر تزار از بيماري " هموفيلي" رنج ميبرد. كسي قادر به درمانش نبود و به جادو جنبل رو كرده بودند. راسپوتين را شناختند و بتصور اينكه بتواند همسر تزار( ويكتوريا) را شفا دهد به كاخ آوردند. البته راسپوتين همه كار كرد جز شفا دادن. او در سياست دخالت كرد، نقشه هاي جنگي ريخت ، دستور كشتن اين و آن را صادر كرد و در كنار تمام آنها مخفيانه وظيفه مردانگي تزار در مقابل ملكه را هم بعهده گرفته بود!! . سرانجام توسط چند تن از ژنرال هاي تزار ترور شدقيام شوراهاي كارگري بترزبورگ در سال 1905 گردانه زندگي تزار را براي هميشه تغيير داد و از آن پس ديگر لحظه اي روي ارامش را بخود نديد تا اينكه در ماه مارس سال 1917 بدستور كميته مركزي حزب بلشويك بهمراه تمامي اعضاي خانواده اش تيرباران شد تزار كه در طي انقلاب فوريه 1917 و بقدرت رسيدن " كرنسكي" سقوط كرده بود در منطقه اي روستايي بنام " لگاترني بورگ" و در مركز روسيه در خانه اش توسط ارتش سرخ زنداني شده بود. با شروع حملات منسجم بازماندگان ارتش تزار و ملاكين و فئودالهاي خلع يد شده از منطقه جنوب ولگا اوضاع آن منطقه بحراني شده بود. كل ارتش سرخ به دفاع از مرزها و درگير جنگ بود كه بيكباره با هجوم وسيع " سفيد " ها روبرو شدند كه به سمت محل زندگي تزار پيشروي ميكردند. دستور عقب نشيني مليشيا انقلاب رسيد و حزب كه نگران بود در مسير عقب نشيني تزار و خانواده اش بدست ضدانقلابيون برسند دستور تيرباران آنها را صادر كرد. تروتسكي كه در مناطق جنگي مشغول بود خيلي تلاش كرد كه جلوي اجراي حكم را بگيرد اما موفق نشد. تلاش تروتسكي براي جلوگيري از اعدام تزار از اين زاويه نبود كه او با اعدام آنها مخالف بود. بلكه مدتها بود تروتسكي سوداي برقراري دادگاه باشكوهي را در سر ميپروراند كه خودش در لباس دادستان و نماينده جمهوري شوروي با تزار روبرو شود تا بدين وسيله نامش براي ابد در تاريخ ماندگار شود! . اما روند مبارزه و تضادهاي پيش بيني نشده آن اين فرصت را هم از تزار و هم از تروتسكي دريغ كرد!تزار در سال 1917 تيرباران شد و هشتاد سال بعد استخوانهاي پوسيده اش با جلال و جبروت و در اركستري از بورژوازي تازه بقدرت رسيده شوروي در كليساي شهر پترز بورگ ( لنينگراد سابق !) بخاك سپرده شد! كسي كه افتخار تاريخي بخاك سپردن پودر استخوانهاي قاتل كمونيستها را بر عهده داشت " بوريس يلتسين " بود. او هم به وظيفه تاريخي خود كه همان خدمت به ارتجاع و سرمايه داري توامان بود عمل كرد تا هميشه بياد داشته باشيم كه دست شستن از سوسياليسم و نوكري براي امپرياليسم و سرمايه داري بالاترين افتخارش شايد تابوت كشي ارتجاع باشد

هیچ نظری موجود نیست: