۱۳۸۶ اسفند ۲۴, جمعه

تقدیم به کسانی که قلب کوچکشان همیشه دریایی ست

در هياهوی زمان در دل ساکت شب بی رمق، خسته و سرد من به دنبال خودم می گردم! کی شدم گمشده در وادی غم؟ من که بودم... کيستم... چه کسی خواهم شد؟ قاصدی بی مقصد آه... ای رفته ز ياد مشتی از خاک زمين من گمشده ام چه کسی خواهد يافت؟ من سرگردان را... من پاييزی را... گم شدم در تنهايی وسعتی تو خالی باد برده است که يک خواب عميق؟ من چه اندازه زياد پوچ و خالی شده ام! عشق از ياد دلم رفته چه زود هيس... ساکت... انگار... که صدايی خبر از آمدنم می دهد اين صدای قدم خسته توست؟ يا نوای قدم رسته من؟ انچه از من شده دور به تنم می آيد من به من می رسم انگار دگر شايد اين بار شکوفا شوم هيس... ساکت... انگار...!

هیچ نظری موجود نیست: